ده سال بعد از حال این روزام

ده سال بعد از حال این روزام
با کافه های بی تو درگیرم

گفتم جهان بی تو یعنی مرگ
ده سال رفتی و نمی میرم

یه عمر بعد از حال این روزام
تو توی آغوش یکی خوابی

من گفتم و دکتر موافق نیست
تو بهتر از قرصای اعصابی

یه عمر بعد از حال این روزام
من چهل سالم میشه و تنهام

با حوصله ، قرمز ،سفید، آبی
رنگین کمون میسازم از قرصام

میترسم از هرچی که جا مونده
از ریمل با گریه ها جاری

از سایه روشن های بعدازظهر
از شوهری که دوستش داری

گرم هم آغوشی و لبخندین
تو بستر بی تابتون تا صبح

تکلیف تنهاییم روشن بود
مثل چراغ خوابتون تاصبح

ده سال که لب هامو می بندم
با بوسه های تلخ هر جایی

ده ساله وقتی شعر میخونم
لبخند روی صندلی هایی

یه عمربعد از حال این روزام
یه پیرمردم توی یک کافه

بارون دلم میخواد ، هوا اما
مثل موهای دخترت صافه



#حسین_غیاثی
دیدگاه ها (۱)

وقتی به زندان کسی خو کرده باشی بال و پرت روز رهایی درد دارد....

برایش شعر خواندم... گوش کرد و بی تفاوت گفتکتابش کن ک بف...

دیدنت باعث دلتنگی من خواهد شدبعد هر آمدنت ، رفتن اگر هست... ...

دنبال سکه می گردممی خواهم به گذشته ها زنگ بزنمبه روزهای خوبب...

آکادمی شیطان پارت دوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط