تنفر و عشق (P¹³)
برگشتم و دیدم یه پسره با موهای کرم منو گرفته تا نیوفتم
از بغلش بیرون اومدم کادو ها رو ازم گرفت و گذاشت تو ماشین
پسره: این وظیفه تهیونگه
من : جیمین شی؟؟؟
پسره: آره رونیکا منم جیمین حالت خوبه دلم برات تنگ شده بود
من: ههه اصلا فکرنمیکردم دوباره ببینمت منم خیلی دلم برات تنگ شده بود چرا برگشتی کره
جیمین : میخوام اینجا ادامه تحصیل بدم چقدر خوب که با تو یه دانشگاهم
جیمین پرید و بغلم کرد منم سفت بغلش کردم تهیونگ برگشت پشتش
تهیونگ: جیمین
من از بغل جیمین اومدم بیرون و کنار جیمین وایستادم
من: شما همدیگه رو میشناسین
جیمین : پسر عمومه
رونیکا(+): جانننن؟؟
جیمین : تهیونگ پسر عموی منه رونیکا
تهیونگ اومد کنارم ایستاد وبه من اشاره کرد و گفت: این خانم هم رونیکا نامزد من هست
جیمین : چچچچیییی نامزد ؟ رونیکا موضوع چیه ؟
من: اممم خب داستانش طولانیه بعدا برات تعریف میکنم
تهیونگ : صبر کن شما هم دبگه رو میشناسین؟؟؟
جیمین : البته من و رونیکا تو فرانسه توی یه مدرسه درس میخوندیم و خیلی باهم صمیمی بودیم حالا هم من از فرانسه برگشتم تا تو همین کره برم دانشگاه چقدر خوب که من و رونیکا باهم تویه دانشگاهیم خخخخییییلللیی دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ آهانی گفت و بعد جیمین رفت سمت ته و همدیگه رو بغل کردن
بعد تهیونگ دست منو کشید و گفت : خب دیگه سوارشین بریم خونه رونیکا تو عقب بشین
جیمین : نه نه من عقب میشینم
جیمین نشست عقب منم نشستم جلو و تهیونگ منو رسوند خونه و خودشون هم رفتم خونه تهیونگ اینا
چند روز بعد
خدمتکار: خانم آقای تهیونگ منتظرن
+الان میرم
امروز قرار بود با تهیونگ بریم برای خرید لباس عروس رفتم پایین دیدم جیمین هم تو ماشین نشسته
منو جیمین خیلی باهم صمیم هستیم و خیلی به هم شبیهیم
نشستم تو ماشین
+موچی تو هم اومدی چقدر خوب که با تو میخوام لباس نامزدیم رو بخریم
تهیونگ: موچی؟؟؟؟
+اره تو مدرسه بهش میگفتیم موچی اخه مثل موچی شیرینه
تهیونگ چیزی نگفت و راه افتاد
+میگم تو دوست دختر نداری جیمین
جیمین(@): نه چطور
+آخه همچین پسر جذابی مثل تو باید داشته باشه مطمئنم دخترای زیادی روت کراش دارن تو مدرسه هم خیلی از دخترا دوست داشتن
از زبان تهیونگ:
چچیییییی اون الان به اون جیمین گفت جذاب یعنی من جذاب نیستم اون تاحالا هیچ وقت از من تعریف نکرده حالا انقدر از جیمین تعریف میکنه و حتی بهش میگه موچی در حالی که حتی اسم منم دوست نداره صدا بزنه مگه من چیم کمتر از جیمینه درسته که اونا تو بچگی باهم دوست بودن و باهم صمیمی بودن ولی جلوی نامزدش اینطوری از اون تعریف میکنه
وایسا ببینم نکنه .......نکنه......نه این امکان نداره اون دوتا فقط دوستای بچگی همدیگن
از بغلش بیرون اومدم کادو ها رو ازم گرفت و گذاشت تو ماشین
پسره: این وظیفه تهیونگه
من : جیمین شی؟؟؟
پسره: آره رونیکا منم جیمین حالت خوبه دلم برات تنگ شده بود
من: ههه اصلا فکرنمیکردم دوباره ببینمت منم خیلی دلم برات تنگ شده بود چرا برگشتی کره
جیمین : میخوام اینجا ادامه تحصیل بدم چقدر خوب که با تو یه دانشگاهم
جیمین پرید و بغلم کرد منم سفت بغلش کردم تهیونگ برگشت پشتش
تهیونگ: جیمین
من از بغل جیمین اومدم بیرون و کنار جیمین وایستادم
من: شما همدیگه رو میشناسین
جیمین : پسر عمومه
رونیکا(+): جانننن؟؟
جیمین : تهیونگ پسر عموی منه رونیکا
تهیونگ اومد کنارم ایستاد وبه من اشاره کرد و گفت: این خانم هم رونیکا نامزد من هست
جیمین : چچچچیییی نامزد ؟ رونیکا موضوع چیه ؟
من: اممم خب داستانش طولانیه بعدا برات تعریف میکنم
تهیونگ : صبر کن شما هم دبگه رو میشناسین؟؟؟
جیمین : البته من و رونیکا تو فرانسه توی یه مدرسه درس میخوندیم و خیلی باهم صمیمی بودیم حالا هم من از فرانسه برگشتم تا تو همین کره برم دانشگاه چقدر خوب که من و رونیکا باهم تویه دانشگاهیم خخخخییییلللیی دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ آهانی گفت و بعد جیمین رفت سمت ته و همدیگه رو بغل کردن
بعد تهیونگ دست منو کشید و گفت : خب دیگه سوارشین بریم خونه رونیکا تو عقب بشین
جیمین : نه نه من عقب میشینم
جیمین نشست عقب منم نشستم جلو و تهیونگ منو رسوند خونه و خودشون هم رفتم خونه تهیونگ اینا
چند روز بعد
خدمتکار: خانم آقای تهیونگ منتظرن
+الان میرم
امروز قرار بود با تهیونگ بریم برای خرید لباس عروس رفتم پایین دیدم جیمین هم تو ماشین نشسته
منو جیمین خیلی باهم صمیم هستیم و خیلی به هم شبیهیم
نشستم تو ماشین
+موچی تو هم اومدی چقدر خوب که با تو میخوام لباس نامزدیم رو بخریم
تهیونگ: موچی؟؟؟؟
+اره تو مدرسه بهش میگفتیم موچی اخه مثل موچی شیرینه
تهیونگ چیزی نگفت و راه افتاد
+میگم تو دوست دختر نداری جیمین
جیمین(@): نه چطور
+آخه همچین پسر جذابی مثل تو باید داشته باشه مطمئنم دخترای زیادی روت کراش دارن تو مدرسه هم خیلی از دخترا دوست داشتن
از زبان تهیونگ:
چچیییییی اون الان به اون جیمین گفت جذاب یعنی من جذاب نیستم اون تاحالا هیچ وقت از من تعریف نکرده حالا انقدر از جیمین تعریف میکنه و حتی بهش میگه موچی در حالی که حتی اسم منم دوست نداره صدا بزنه مگه من چیم کمتر از جیمینه درسته که اونا تو بچگی باهم دوست بودن و باهم صمیمی بودن ولی جلوی نامزدش اینطوری از اون تعریف میکنه
وایسا ببینم نکنه .......نکنه......نه این امکان نداره اون دوتا فقط دوستای بچگی همدیگن
۹.۵k
۲۳ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.