چپتر 4
پرنسس قتل مافیا
میخواست ادامه حرفشو بزنه که با صدای زنگ گوشی من حرفشو قورت داد
چویا-
کیه رینا
رینا-
عام...موری سانه
ورلاین گوشیمو از دستم کشید و با یه نگاه جدی بم گفت:حق جواب دادن نداری
چویا ک کلا عصبی شده بود و دیگه نتونست خودشو نگه داره گفت:تمههههههههه
گوشی رینا رو بهش بدهههه
پل ورلاین با یه لبخند گفت:گومنه...نمیتونم خوشم نمیاد کسی وسط حرفم صحبت کنه...
یهو متوجه این شد که انیسا چان دختر موری سانه...
با یه چهره جدی گفت:چویا،رینا بام بیاین
متاسفانه نمیتونم جلوی بعضیا حرف بزنم
انیسا چان که بهش برخورده بود گفت:ههههه؟ینی چی ینی من ودازای مزاحمیم اوکی ما میریم
پل ورلاین با یه لبخند گفت:دایجوبو
ما میریم البته من باید این دوتارو یه جایی میبردم
جانه
اون دست من و چویا رو گرفت و مارو برد بیرون
ازش پرسیدم:تو...تو داری مارو کجا میبری؟
اونم گفت:....
اونم گفت:جایی که متولد شدیم
چویا که کاملا معلوم بود میخواست ببینه
یکم دیگه گذشت و ما رسیدیم به یه جور ازمایشگاه
یعنی چی؟یعنی ما توی ازمایشگاه متولد شدیم؟یا...
به هر حال بدون هیچ حرفی مارو برد توی ازمایشگاه
چویا پرسید:هوی اینجا کجاس
اونم گفت:یووووهوووووو
به جای متولد شدنتون...یا بهتره بگم متولد شدنمون خوش اومدییین
من گفتم:ن...نانی؟
اون با یه خوشحالی عجیبی گفت:سوووووووبااااااااراااااااشییییی
بالاخره متوجه شدییییییین
خیلی منتظر این بودم که جفتتون 16 سالتون بشه که بهتون بگمم
من گفتم:اهم....من 14 سالمه
اون گفت:اوووو.....بیییخییییال مهم نیییست
چویا گفت:یعنی چی منظورت چییهه
اون گفت:سوکا...بوکوکا کیرادا
من با قیافه ای پوکر گفتم:داش اینجارو با دث نوت اشتباه گرفتیا
در ضمن تو لایت نیستی
باز چویا ی شباهت...
چویا داد زد و گفت:من هیچ شباهتییی به لااایت نداارمممم
بعد با یه لبخند غرورامیز گفت:ازش بهترم هستم
پل ورلاین گفت:اهم...از دث نوت بکشین بیرون...بزارین توضیح بدم
شما دوتا موهبت دار نیستین
من گفتم:تموم شد؟خیلی....ص...صبر کن یعنی چی موهبت دار نیستیییم؟
اون گفت:وقتی که متولد شدین...بی موهبت بودین...بعدش مامان و بابامون مردن...بعد برای اینکه موهبت دار شین شمارو اوردم توی این ازمایشگاه
موهبت مامان و بابامون هم کنترل جاذبه بود
موهبتشون رو قبل از بین رفتن کاملشون از درون اونا کشیده شده بیرون و به شما منتقل شده...و به خاطر همین وقتی از فساد اصلیتون استفاده میکنین تا خنثی نشه موهبتتون از بدنتون تغذیه میکنه و در اخر میمیرین
چویا دستاش میلرزید...منم همینطور...
من پرسیدم:پ...پس خودت...چی
اون گفت:من؟من موهبتم کامل منتقل شده...درواقع اینطوری بگم من کامل از مامان و بابا موهبت خانوادگیمون رو به ارث رسیدم
چویا گفت:پ..پس چرا اینکارو با ما کردی ها؟
گفت:برای حفظ ابروی خاندان ناکاهارا...
پارت بعد 15 لایک
نظرتو دوست دارم بدونم کاوایی
میخواست ادامه حرفشو بزنه که با صدای زنگ گوشی من حرفشو قورت داد
چویا-
کیه رینا
رینا-
عام...موری سانه
ورلاین گوشیمو از دستم کشید و با یه نگاه جدی بم گفت:حق جواب دادن نداری
چویا ک کلا عصبی شده بود و دیگه نتونست خودشو نگه داره گفت:تمههههههههه
گوشی رینا رو بهش بدهههه
پل ورلاین با یه لبخند گفت:گومنه...نمیتونم خوشم نمیاد کسی وسط حرفم صحبت کنه...
یهو متوجه این شد که انیسا چان دختر موری سانه...
با یه چهره جدی گفت:چویا،رینا بام بیاین
متاسفانه نمیتونم جلوی بعضیا حرف بزنم
انیسا چان که بهش برخورده بود گفت:ههههه؟ینی چی ینی من ودازای مزاحمیم اوکی ما میریم
پل ورلاین با یه لبخند گفت:دایجوبو
ما میریم البته من باید این دوتارو یه جایی میبردم
جانه
اون دست من و چویا رو گرفت و مارو برد بیرون
ازش پرسیدم:تو...تو داری مارو کجا میبری؟
اونم گفت:....
اونم گفت:جایی که متولد شدیم
چویا که کاملا معلوم بود میخواست ببینه
یکم دیگه گذشت و ما رسیدیم به یه جور ازمایشگاه
یعنی چی؟یعنی ما توی ازمایشگاه متولد شدیم؟یا...
به هر حال بدون هیچ حرفی مارو برد توی ازمایشگاه
چویا پرسید:هوی اینجا کجاس
اونم گفت:یووووهوووووو
به جای متولد شدنتون...یا بهتره بگم متولد شدنمون خوش اومدییین
من گفتم:ن...نانی؟
اون با یه خوشحالی عجیبی گفت:سوووووووبااااااااراااااااشییییی
بالاخره متوجه شدییییییین
خیلی منتظر این بودم که جفتتون 16 سالتون بشه که بهتون بگمم
من گفتم:اهم....من 14 سالمه
اون گفت:اوووو.....بیییخییییال مهم نیییست
چویا گفت:یعنی چی منظورت چییهه
اون گفت:سوکا...بوکوکا کیرادا
من با قیافه ای پوکر گفتم:داش اینجارو با دث نوت اشتباه گرفتیا
در ضمن تو لایت نیستی
باز چویا ی شباهت...
چویا داد زد و گفت:من هیچ شباهتییی به لااایت نداارمممم
بعد با یه لبخند غرورامیز گفت:ازش بهترم هستم
پل ورلاین گفت:اهم...از دث نوت بکشین بیرون...بزارین توضیح بدم
شما دوتا موهبت دار نیستین
من گفتم:تموم شد؟خیلی....ص...صبر کن یعنی چی موهبت دار نیستیییم؟
اون گفت:وقتی که متولد شدین...بی موهبت بودین...بعدش مامان و بابامون مردن...بعد برای اینکه موهبت دار شین شمارو اوردم توی این ازمایشگاه
موهبت مامان و بابامون هم کنترل جاذبه بود
موهبتشون رو قبل از بین رفتن کاملشون از درون اونا کشیده شده بیرون و به شما منتقل شده...و به خاطر همین وقتی از فساد اصلیتون استفاده میکنین تا خنثی نشه موهبتتون از بدنتون تغذیه میکنه و در اخر میمیرین
چویا دستاش میلرزید...منم همینطور...
من پرسیدم:پ...پس خودت...چی
اون گفت:من؟من موهبتم کامل منتقل شده...درواقع اینطوری بگم من کامل از مامان و بابا موهبت خانوادگیمون رو به ارث رسیدم
چویا گفت:پ..پس چرا اینکارو با ما کردی ها؟
گفت:برای حفظ ابروی خاندان ناکاهارا...
پارت بعد 15 لایک
نظرتو دوست دارم بدونم کاوایی
۴.۳k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.