سناریو درخواستی
سناریو درخواستی
وقتی اعضا برادرت هستن خیلی دوست دارن و دکترن و تو از شدت سر دردت گریه میکنی و نمیزاری معاینت کنن
نامجون: ا/ت... خوشگلم... نگام کن...
ا/ت:(با چشمای پف کرده سرش رو یکم میبره بالا و تو چشمای نامجون نگاه میکنه)
نامجون: ا/ت؟...(یکم نگران) باور کن کاری نمیخوام بکنم فقط میخوام ببینم تب ت چند درجه ست و بدنت داغه یا نه...
جین: ا/ت جونم... تو چشمام نگاه کن... ا/ت... فقط میخوام معاینت کنم ببینم چه مشکلی داری...
حتی قرص هم برات نمینویسم... چه برسه به امپول... فقط بزار ببینم تو چه وضعیتی هستی... اگه حتی یه خرده خیلی کوچیک هم دردت داشت بهم بگو دیگه بهت نمیگم...
ا/ت:(اروم) ولی من از همینم میترسم...
یونگی: ا/ت میدونم درد داری... درکت میکنم... اما نمیخوای کاری کنی که این سر دردت تموم بشه؟ اینجا من که ضرر نمیکنم... فقط تو میخوای درد بکشی...
ا/ت:(مظلوم) خب من خیلی میترسم... نمیشه یه کاری کنی همینطوری سر دردم خوب بشه؟
یونگی: نه ا/ت نمیتونم... لطفا بزار معاینت کنم فقط تو اذیت میشی
جی هوپ: ا/ت جونم... نمیخوای حالت خوب بشه؟... یعنی واقعا سر دردت اذیتت نکرده؟...
ا/ت:(با چشمای قرمز پفکی) چرا... سرم داره میترکه از درد... ولی بازم حاضرم که همینطور سرم درد داشته باشه... اما نیایی معاینم کنی... تو خودت وقتی از یه چیزی میترسی چطوری میشی؟... من الان همین طوریم...
جیمین:(سعی میکنه با کیوت بازی هواستو پرت کنه تا معاینت کنه) حالا ا/ت اینجا رو نگاه کن... میتونی تعداد ستاره های روی دیوار رو بشماری؟...
ا/ت: اره میتونم بزار نشونت بدم... ۱... ۲... ۳... ۷... ۱۳...۲۱... ۳۲...
جیمین: سعی میکنه تا ا/ت هواسش نیست معاینه ش کنه اما متوجه میشه
ا/ت: جیمینا... تو هر طور که بخوای هواس منو پرت کنی تا معاینم کنی... من حس ام نسبت معاینه تغییر نمیکنه...
تهیونگ: ا/تم؟... میدونی وقتی یونتان مریض میشه یا سرش درد میگیره چیکار میکنه؟...
ا/ت: خب نه نمیدونم چیکار میکنه؟...
تهیونگ: مثل تو میاد پیش من... اونم اول یکم میترسه... ولی وقتی میبینه فقط دارم معاینش میکنم و امپول بهش نمیزنم، کم کم ترسش میریزه و دیگه ازم نمیترسه...
ا/ت:(با چشمای قرمز) تهیونگ،... من از تو نمیترسم... از ثعاینه شدن میترسم...
جونگ کوک: ا/ت... خوشگلم... عزیز دلم... برای چی از معاینه شدن میترسی؟... باور کن من برات امپول نمینویسم... فقط میخوام با دستم تب ت رو چک کنم... اگه تو چیز دیگه ای به جز دستم دیدی هر چی خواستی بهم بگو...
ا/ت:(چشماش پف کرده و اشکیه) خب میدونم تو نمیخوای برام امپول بنویسی... ولی من خودم حتی وقتی اسم دکتر میاد خیلی میترسم... واقعا نمیدونم چرا...
بچه ها حس میکنم کمرم شکست😐😂
🍭امیدوارم از این سناریو خوشتون اومده باشه🍭
🥺فقط لطفا لایک و کامنت بزارید🥺
🪐اگه درخواستی داشتید من هستم🪐
وقتی اعضا برادرت هستن خیلی دوست دارن و دکترن و تو از شدت سر دردت گریه میکنی و نمیزاری معاینت کنن
نامجون: ا/ت... خوشگلم... نگام کن...
ا/ت:(با چشمای پف کرده سرش رو یکم میبره بالا و تو چشمای نامجون نگاه میکنه)
نامجون: ا/ت؟...(یکم نگران) باور کن کاری نمیخوام بکنم فقط میخوام ببینم تب ت چند درجه ست و بدنت داغه یا نه...
جین: ا/ت جونم... تو چشمام نگاه کن... ا/ت... فقط میخوام معاینت کنم ببینم چه مشکلی داری...
حتی قرص هم برات نمینویسم... چه برسه به امپول... فقط بزار ببینم تو چه وضعیتی هستی... اگه حتی یه خرده خیلی کوچیک هم دردت داشت بهم بگو دیگه بهت نمیگم...
ا/ت:(اروم) ولی من از همینم میترسم...
یونگی: ا/ت میدونم درد داری... درکت میکنم... اما نمیخوای کاری کنی که این سر دردت تموم بشه؟ اینجا من که ضرر نمیکنم... فقط تو میخوای درد بکشی...
ا/ت:(مظلوم) خب من خیلی میترسم... نمیشه یه کاری کنی همینطوری سر دردم خوب بشه؟
یونگی: نه ا/ت نمیتونم... لطفا بزار معاینت کنم فقط تو اذیت میشی
جی هوپ: ا/ت جونم... نمیخوای حالت خوب بشه؟... یعنی واقعا سر دردت اذیتت نکرده؟...
ا/ت:(با چشمای قرمز پفکی) چرا... سرم داره میترکه از درد... ولی بازم حاضرم که همینطور سرم درد داشته باشه... اما نیایی معاینم کنی... تو خودت وقتی از یه چیزی میترسی چطوری میشی؟... من الان همین طوریم...
جیمین:(سعی میکنه با کیوت بازی هواستو پرت کنه تا معاینت کنه) حالا ا/ت اینجا رو نگاه کن... میتونی تعداد ستاره های روی دیوار رو بشماری؟...
ا/ت: اره میتونم بزار نشونت بدم... ۱... ۲... ۳... ۷... ۱۳...۲۱... ۳۲...
جیمین: سعی میکنه تا ا/ت هواسش نیست معاینه ش کنه اما متوجه میشه
ا/ت: جیمینا... تو هر طور که بخوای هواس منو پرت کنی تا معاینم کنی... من حس ام نسبت معاینه تغییر نمیکنه...
تهیونگ: ا/تم؟... میدونی وقتی یونتان مریض میشه یا سرش درد میگیره چیکار میکنه؟...
ا/ت: خب نه نمیدونم چیکار میکنه؟...
تهیونگ: مثل تو میاد پیش من... اونم اول یکم میترسه... ولی وقتی میبینه فقط دارم معاینش میکنم و امپول بهش نمیزنم، کم کم ترسش میریزه و دیگه ازم نمیترسه...
ا/ت:(با چشمای قرمز) تهیونگ،... من از تو نمیترسم... از ثعاینه شدن میترسم...
جونگ کوک: ا/ت... خوشگلم... عزیز دلم... برای چی از معاینه شدن میترسی؟... باور کن من برات امپول نمینویسم... فقط میخوام با دستم تب ت رو چک کنم... اگه تو چیز دیگه ای به جز دستم دیدی هر چی خواستی بهم بگو...
ا/ت:(چشماش پف کرده و اشکیه) خب میدونم تو نمیخوای برام امپول بنویسی... ولی من خودم حتی وقتی اسم دکتر میاد خیلی میترسم... واقعا نمیدونم چرا...
بچه ها حس میکنم کمرم شکست😐😂
🍭امیدوارم از این سناریو خوشتون اومده باشه🍭
🥺فقط لطفا لایک و کامنت بزارید🥺
🪐اگه درخواستی داشتید من هستم🪐
۲۲.۳k
۰۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.