(ازدواج اجباری) پارت 7
(ازدواج اجباری) پارت 7
و یه هفته گذشت
[از زبان جونگ کوک]
یه هفته ست که گذشته و هیچ خبری از ا.ت نیست رفتم دم در خونه مامانش
و مامانش گفت که خیلی از دستت ناراحت بود چرا دختر منو اذیت میکنی اخه و پدر ا.ت اومد گفت که فکر کنم دخترم پیش دوستش جنی باشه و آدرس دادم رفتم دم در خونش و جنی در باز کرد (تاکید میکنم جنی بلک پینک نیست) و گفت شما بعدش ا.ت اومد
[از زبان ا.ت]
خودمو و جنی داشتیم باهم صحبت میکردیم که زنگ درو زدن جنی رفت دروباز کرد منم پشت سرش دیدم که جونگ کوک بود جونگ کوک گفت بیا بریم خیلی ترسیده بودم میترسیدم بیاد و جلوی جنی منو بزنه و رفتم سوار ماشین شدم تو راه حرفی نزدیم وقتی رسیدیم جونگ کوک گفت من میرم و امشب بر نمیگردم گفت و حق نداری بری جایی و گفتمش کجا میری بهم گفت به تو چه
و رفت
[از زبان جونگ کوک]
با جیمین و تهیونگ و شوگا و زناشون (اونا الان زن ندارند این فقط یه فیکه) رفتیم بار
و یه هفته گذشت
[از زبان جونگ کوک]
یه هفته ست که گذشته و هیچ خبری از ا.ت نیست رفتم دم در خونه مامانش
و مامانش گفت که خیلی از دستت ناراحت بود چرا دختر منو اذیت میکنی اخه و پدر ا.ت اومد گفت که فکر کنم دخترم پیش دوستش جنی باشه و آدرس دادم رفتم دم در خونش و جنی در باز کرد (تاکید میکنم جنی بلک پینک نیست) و گفت شما بعدش ا.ت اومد
[از زبان ا.ت]
خودمو و جنی داشتیم باهم صحبت میکردیم که زنگ درو زدن جنی رفت دروباز کرد منم پشت سرش دیدم که جونگ کوک بود جونگ کوک گفت بیا بریم خیلی ترسیده بودم میترسیدم بیاد و جلوی جنی منو بزنه و رفتم سوار ماشین شدم تو راه حرفی نزدیم وقتی رسیدیم جونگ کوک گفت من میرم و امشب بر نمیگردم گفت و حق نداری بری جایی و گفتمش کجا میری بهم گفت به تو چه
و رفت
[از زبان جونگ کوک]
با جیمین و تهیونگ و شوگا و زناشون (اونا الان زن ندارند این فقط یه فیکه) رفتیم بار
۱۰.۹k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.