part 192
#part_192
#فرار
از دست همشون طبق معمول نشسته بودم رو تخت ارسلان و اهنگ گوش میدادم تنها تفریحم تو این خونه همین بود بعضی موقع هام دلم واسه خودم میسوخت ارسلانم که دیروز کلا تو خودش بود صبح زودم رفت سرکار دیانام با کتی جون رفتن خرید دیشب هرکاری کردن ارسلانو راضی کنن نشد کتی جونم دلش میسوخت میدونست تنهام ولی از دلم که خبر نداشت به قول دیانا از دیروز فقط دوبار رفته بود خرید کی دیگه منو میدید یه حسی میگفت به دیانا بگم ولی بعد خودم تصمیم میگرفتم لال مرگ بگیرم و گوسفندامو بشمارم و ترکای خیالی دیوارو وقتی من نتونستم دیانام نمیتونه کلا شانس ندارم که هه همشون تو هول و هوای خرید و رسیدن به خودشون بودن و منم هی داشتم افسرده تر میشدم دیوارای این خونه دیگه حکم زندانو واسم داشت دلم خوش بود تونستم ارسلانو نرم کنم ولی گویا این پسره کلا ککشم نگزیده بیخودی فسفر سوزوندم اخرشم باید بشینم تو خونه همینجوری داشتم خود خوری میکردم که یهو در اتاق باز شد ارسلان بود ولی خییییلی ازش دلخور بودم حتی سرمم بلند نکردم بی شعور بعد ناهار که به زور از گلوم پایین رفت نشسته با مامان جونش گل میگه گل میشنوه اونوقت من دارم دق مرگ میشم که نمیتونم رضا رو ببینم الهی جوون مرگ شی ارسلانننن بعدم عین احمقا خودم زبونمو گاز گرفتم و با خودم گفتم وا خدانکنه دیوونه چرا عین این تلبکارا نفرین میکنی با صداش ناخوداگاه همه هیکلم شد گوش ولی خوب ظاهرم و حفظ کردم و هملنان تو فیگور به سر میبردم
- چی شده باز زانوی غم ب*غ*ل گرفتی ؟؟
منم که کلا نمیتونم جلوی زبونمو بگیرم ناخوداگاه عین کامپیوتر کار افتادم
- نکنه توقع داری بعد یه هفته سماق مکیدن تو خونه الان پاشم واست عربی بر*ق*صم ؟؟
تک خنده ای کرد و گفت
- مشکلت اینه که حوصلت سر رفته؟
یه نگاه اندرسهیفانه بهش انداختم و حالت طعنه گفتم
- نخیر پول ویزیت دکتر گرون شده نگرانتم اخه تو با دفترچه صد ملیون خرجته
با حیرت و خنده گفت
- دختر اینارو تو از کجات درمیاری تو یه دقیقه تحویل من میدی ؟؟
#فرار
از دست همشون طبق معمول نشسته بودم رو تخت ارسلان و اهنگ گوش میدادم تنها تفریحم تو این خونه همین بود بعضی موقع هام دلم واسه خودم میسوخت ارسلانم که دیروز کلا تو خودش بود صبح زودم رفت سرکار دیانام با کتی جون رفتن خرید دیشب هرکاری کردن ارسلانو راضی کنن نشد کتی جونم دلش میسوخت میدونست تنهام ولی از دلم که خبر نداشت به قول دیانا از دیروز فقط دوبار رفته بود خرید کی دیگه منو میدید یه حسی میگفت به دیانا بگم ولی بعد خودم تصمیم میگرفتم لال مرگ بگیرم و گوسفندامو بشمارم و ترکای خیالی دیوارو وقتی من نتونستم دیانام نمیتونه کلا شانس ندارم که هه همشون تو هول و هوای خرید و رسیدن به خودشون بودن و منم هی داشتم افسرده تر میشدم دیوارای این خونه دیگه حکم زندانو واسم داشت دلم خوش بود تونستم ارسلانو نرم کنم ولی گویا این پسره کلا ککشم نگزیده بیخودی فسفر سوزوندم اخرشم باید بشینم تو خونه همینجوری داشتم خود خوری میکردم که یهو در اتاق باز شد ارسلان بود ولی خییییلی ازش دلخور بودم حتی سرمم بلند نکردم بی شعور بعد ناهار که به زور از گلوم پایین رفت نشسته با مامان جونش گل میگه گل میشنوه اونوقت من دارم دق مرگ میشم که نمیتونم رضا رو ببینم الهی جوون مرگ شی ارسلانننن بعدم عین احمقا خودم زبونمو گاز گرفتم و با خودم گفتم وا خدانکنه دیوونه چرا عین این تلبکارا نفرین میکنی با صداش ناخوداگاه همه هیکلم شد گوش ولی خوب ظاهرم و حفظ کردم و هملنان تو فیگور به سر میبردم
- چی شده باز زانوی غم ب*غ*ل گرفتی ؟؟
منم که کلا نمیتونم جلوی زبونمو بگیرم ناخوداگاه عین کامپیوتر کار افتادم
- نکنه توقع داری بعد یه هفته سماق مکیدن تو خونه الان پاشم واست عربی بر*ق*صم ؟؟
تک خنده ای کرد و گفت
- مشکلت اینه که حوصلت سر رفته؟
یه نگاه اندرسهیفانه بهش انداختم و حالت طعنه گفتم
- نخیر پول ویزیت دکتر گرون شده نگرانتم اخه تو با دفترچه صد ملیون خرجته
با حیرت و خنده گفت
- دختر اینارو تو از کجات درمیاری تو یه دقیقه تحویل من میدی ؟؟
۲.۴k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.