اجبار به عشق ...16 part
در طول زمانی که هوا روشن بود هیچ کدومشون به هم کار نداشتند
پسرک تمام حیاط رو با قدم هاش شمرده بود و داشت به زمانی که کنار دختر به خواب رفته بود فکر میکرد
براش حس جالبی بود
فردا
دخترک از همه ی روز ها زود تر بیدار شد
و به سمت آزمایش گاه راه افتاد
... : سلام میتونم کمکی بهتون بکنم ؟
هه یونگ : سلام ... اومدم آزمایشی رو تحویل بگیرم
... : به اسم ؟
هه یونگ: کیم هه یونگ
... : اها بفرمایید
هه یونگ: ممنون
بعد از خارج شدن از اونجا برگه ی آزمایش را بدون اینکه نگاهی بهش بندازه آن را داخل کیفش گذاشت
هه یونگ : این ازمایشو میتونم بعد از اینکه از دانشگاه برگشتم هم چکش کنم ... فعلا باید قبل از این که دیر بشه خودمو برسونم
نفسش بالا نمیومد نمیتونست سر این کلاس رو دیر بره دیگه کم کم داشت پشیمون میشد
هنگامی که رسید سریع در رو با شتاب باز کرد
اما وقتی که دید دبیرش هنوز نیومده یکم ار استرسش کم شد
اروم رفت و سر جایش نشست و نفس های عمیقی میکشید
گلوش میسوخت
و قلبش خیلی محکم و تند میزد
بطری آبش را جا گذاشته بود و چند لحظه ی دیگه هم معلم میومد
چاره ای نداشت باید تشنگیش را نادیده میگرفت
قلبش به دلیل اینکه بعد از کلی تحرک داشتن و دویدن الان نشسته بود درد میکرد
شاید دخترک در درس خواندن زیادی به خودش سخت میگرفت
طوری که حتی یه روز غیبت و یا بی انظباطی در به موقع آمدن به مدرسه نداشت
...
پسرک تمام حیاط رو با قدم هاش شمرده بود و داشت به زمانی که کنار دختر به خواب رفته بود فکر میکرد
براش حس جالبی بود
فردا
دخترک از همه ی روز ها زود تر بیدار شد
و به سمت آزمایش گاه راه افتاد
... : سلام میتونم کمکی بهتون بکنم ؟
هه یونگ : سلام ... اومدم آزمایشی رو تحویل بگیرم
... : به اسم ؟
هه یونگ: کیم هه یونگ
... : اها بفرمایید
هه یونگ: ممنون
بعد از خارج شدن از اونجا برگه ی آزمایش را بدون اینکه نگاهی بهش بندازه آن را داخل کیفش گذاشت
هه یونگ : این ازمایشو میتونم بعد از اینکه از دانشگاه برگشتم هم چکش کنم ... فعلا باید قبل از این که دیر بشه خودمو برسونم
نفسش بالا نمیومد نمیتونست سر این کلاس رو دیر بره دیگه کم کم داشت پشیمون میشد
هنگامی که رسید سریع در رو با شتاب باز کرد
اما وقتی که دید دبیرش هنوز نیومده یکم ار استرسش کم شد
اروم رفت و سر جایش نشست و نفس های عمیقی میکشید
گلوش میسوخت
و قلبش خیلی محکم و تند میزد
بطری آبش را جا گذاشته بود و چند لحظه ی دیگه هم معلم میومد
چاره ای نداشت باید تشنگیش را نادیده میگرفت
قلبش به دلیل اینکه بعد از کلی تحرک داشتن و دویدن الان نشسته بود درد میکرد
شاید دخترک در درس خواندن زیادی به خودش سخت میگرفت
طوری که حتی یه روز غیبت و یا بی انظباطی در به موقع آمدن به مدرسه نداشت
...
۱۰.۲k
۲۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.