پدر خوانده ••16

× بیا ما درگیر مسائل خانوادگی نشیم
+ ولی من قصدتو می دونم
× آه..لطفا بیا کاری به اونا نداشته باشیم
+ تو چطوری می تونی به این سرعت یک نفر رو دوست داشته باشی ؟
× اون فرد اگه تو باشی ،خیلی راحت
+نه ...جوابم نه عه
× تا فردا فرصت داری خب ؟
رفت من دروغ نگفتم ...هیچی دروغ نبود ....واقعا عاشقش شدم
* ا.ت ویو *
من هیچ حسی بهش نداشتم ولی خواستم بهش نزدیک شم پس جوابم رو خواستم به اره تبدیل کنم ....و بنگ چان از این موضوع خبر داشت .
( پرش زمانی به تمام شدن کلاس )
جیمین اومد پیشم که باهم بریم کافه زنگ زدم به آپا
* شروع تماس*
_ جانم قشنگم
+ آپا کلاسم تموم شد منو جیمین آماده ایم
_ چان ۵ دقیقه دیگه می رسه
+ باشه آپا
_ مرور کنم ؟نزدیکش نمیشی ، گرم نمی گیری خب؟
+ باشه باشه
_ ا.ت
+ بله ؟
_ هیچی
+ مطمئنی؟
_ اره الان چان میرسه
+ انیونگ
_ بای
* پایان تماس*
...........................................
۱۰ لایک
۴ کامنت