ادامه پارت۱۰
+ کیمچی
کمی کیمچی با قاشق برداشت و با دست گچ گرفتش نزدیک دهنم آورد
چون آرنجمون گچ گرفته شده بود نمیتونستیم دستمون و خم کنیم و غذا
دهن خودمون بزاریم
دهنم و باز کردم و خوردم
_ خوب حاال نوبت توعه، منم کیمچی میخوام
+ باشه
و قاشق و پر کردم و نزدیک دهنش بردم
بعد چند دقیقه غذا خوردنمون تموم شد و بلند شدیم بریم اتاقمون که ایکا
گفت:
_ صبر کن
+ چیه؟
_ ببین اینجور که معلومه ما از پس کارای معمولی مون بر نمیایم و
خدمتکارا هم این طور که معلومه کمکمون نمیکنن پس یه قراری
میزاریم من به تو کمک میکنم و تو به من
با عصبانیت گفتم:
+ چی باعث شده فکر کنی من قبول میکنم؟
دستاشو آورد جلو و با ابرو به دستاش اشاره کرد
_ چون تو هم مثل من توی این وضعیت گیر کردی و چاره ی دیگه ای
هم نداری درست مثل من
+ چرا از لوکا کمک نمیگیری؟
خوب چون دلم به حالت سوخت
+ پس نسوزه برو به لوکا بگو
و رفتم که صداشو از پشت سرم شنیدم
_ باشه باشه من حاضرم بمیرم ولی از لوکا کمک نخوام حاال قبوله؟
+ باشه ولی یه شرط دارم
_ هی این یه قرار داد دو طرفه است
+ همینه که هست نمیخوای برم
_ اوکی چیه؟
+ دیگه حق نداری دست روم بلند کنی
پوفی کشید
_ باشه
با هم پله ها رو باال رفتیم من جلوی اتاق خودم بودم و اونم جلوی اتاق
خودش که گفت:
_ خوب کاری داشتی صدام کن منم کاری داشتم بهت میگم
+ باشه
خواست وارد اتاقش بشه که در باز شد و لوکا از اتاق اومد بیرون
که ایکا داد زد
_ تو اینجا چه غلطی میکنی؟ تو اتاق من؟
× شرمنده داداش ولی مامان اتاق منو انتقال داده این باال و وسایل اتاق
تو هم
سرشو آورد کنار و به اتاق من اشاره کرد
× اونجاست
× دیگه اینجا اتاقه منه
که ایکا با داد گفت:
_ چییییییی؟
کمی کیمچی با قاشق برداشت و با دست گچ گرفتش نزدیک دهنم آورد
چون آرنجمون گچ گرفته شده بود نمیتونستیم دستمون و خم کنیم و غذا
دهن خودمون بزاریم
دهنم و باز کردم و خوردم
_ خوب حاال نوبت توعه، منم کیمچی میخوام
+ باشه
و قاشق و پر کردم و نزدیک دهنش بردم
بعد چند دقیقه غذا خوردنمون تموم شد و بلند شدیم بریم اتاقمون که ایکا
گفت:
_ صبر کن
+ چیه؟
_ ببین اینجور که معلومه ما از پس کارای معمولی مون بر نمیایم و
خدمتکارا هم این طور که معلومه کمکمون نمیکنن پس یه قراری
میزاریم من به تو کمک میکنم و تو به من
با عصبانیت گفتم:
+ چی باعث شده فکر کنی من قبول میکنم؟
دستاشو آورد جلو و با ابرو به دستاش اشاره کرد
_ چون تو هم مثل من توی این وضعیت گیر کردی و چاره ی دیگه ای
هم نداری درست مثل من
+ چرا از لوکا کمک نمیگیری؟
خوب چون دلم به حالت سوخت
+ پس نسوزه برو به لوکا بگو
و رفتم که صداشو از پشت سرم شنیدم
_ باشه باشه من حاضرم بمیرم ولی از لوکا کمک نخوام حاال قبوله؟
+ باشه ولی یه شرط دارم
_ هی این یه قرار داد دو طرفه است
+ همینه که هست نمیخوای برم
_ اوکی چیه؟
+ دیگه حق نداری دست روم بلند کنی
پوفی کشید
_ باشه
با هم پله ها رو باال رفتیم من جلوی اتاق خودم بودم و اونم جلوی اتاق
خودش که گفت:
_ خوب کاری داشتی صدام کن منم کاری داشتم بهت میگم
+ باشه
خواست وارد اتاقش بشه که در باز شد و لوکا از اتاق اومد بیرون
که ایکا داد زد
_ تو اینجا چه غلطی میکنی؟ تو اتاق من؟
× شرمنده داداش ولی مامان اتاق منو انتقال داده این باال و وسایل اتاق
تو هم
سرشو آورد کنار و به اتاق من اشاره کرد
× اونجاست
× دیگه اینجا اتاقه منه
که ایکا با داد گفت:
_ چییییییی؟
۲.۰k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.