part11
"ات"
اقای جئون..یا بهتره بگم جونگ کوک بعد صبحانه مستقیم رفت بیرون و ماشینمو رو از پارکینگ بیرون اورد
کوک : ساعت ۱ میام دنبالت میرسونمت چون بعد ۱۲ به ماشین نیاز دارم
ات : مشکلی نیس ماشین خودتونه
"کوک"
سوار ماشین شدم...پشت فرمون خیلی جذاب تره..مدلش از مال منم بالاتره...بعد تایم کاری میرم پیش پسرا باهاش پز میدم 🗿🤙
ماشینو روشن کردم و رفتم سمت شرکت
*ساعت۹ و نیم*
سوجین : خب نگفتین..ات چطوره...مد نظرتونه🌚؟
کوک : یا..تو چرا همش اینو به من میگی..گفتم فعلا عاشق نمیشم
سوجین : واییی شما و ات چرا اینقد حوصله سر برین
کوک :......
سوجین : اتفاقی که برا ات نیوفتاد
کوک : نه 🗿
سوجین : بخدا اگه روش حرف بزنی همین خودکار رو میکنم تو تخم چشمت
کوک : باشه....میگم..
سوجین : چی شده؟
کوک : کیفمو فراموش کردم
سوجین : تو دیگه از بچه ابتدایی هم بدتری
کوک : سوجین خفه شو...من برگه هارو نیاز دارم..نیم ساعت دیگه جلسه دارم.
سوجین : من دیگه نمیدونم
کوک : بگرد کپیشونو پیدا کن...هوففف..من میرم بیرون از اتاق دارم خفه میشم
از اتاق رفتم بیرون
سوجین : یه جور رفتار میکنه انگار من جاشون گزاشتم🗿
______
تهیونگ : یا....چته کوک بنظر حالت خوش نمیاد
کوک : خوابم میاد
تهیونگ : چطوره که از قوه ای که همیشه میاری بخوریم
کوک : هم قهوه و هم کیف کارمو فراموش کردم
تهیونگ : عجب ادمی هستی تو...الان من چطور بدون قهوه س....ک..کوک...کوک کوک...اون دختره کیه...
کوک : داداش تو و سوجین کونمو سرویس کردین
تهیونگ : خو ت نگاش کن چقد خوشگله
تهیونگ سرمو گرف و چرخوند به یه سمت دیگه
کوک : ها؟!*تعجب*
ات اینجا چیکار میکنه...داره با یه منشی حرف میزنه
ات : عذر میخوام نمیدونین اقای جئون کجان؟
تهیونگ : کوک داره دنبال تو میگرده...
کوک : ا...ت
تهیونگ : هاااااااا؟!!!!...تو این داف خوشگله رو میشناسی؟!!!!الحق که رفیق منی میدونستم سلیقت حرف نداره 🌚
کوک : خفه شو گوزو پرستار مادرمه
تهیونگ : تاحالا بوسش کردی؟
کوک : خدایا منو از دست این هیولاها نجات بده
ات : ج..جونگ کوک*لباس ات اسلاید بعد*
تهیونگ : واوووو به اسم هم صدات زد
اومد سمتم...انگار که این همه راه رو پیاده اومده
ات : ک..کیفتون...*نفس زدن*
چرا با آرایش مظلوم تر میشه....حالا این هیچ..
تهیونگ و سوجین : 🌚🌚🌚🌚🌚
این دوتا چرا دارن اینشکلی نگامون میکنن!!!؟؟*خودم شخصا سر اخلاق سوجین و تهیونگ پاره شدم شمارو نمیدونم 😂*
اقای جئون..یا بهتره بگم جونگ کوک بعد صبحانه مستقیم رفت بیرون و ماشینمو رو از پارکینگ بیرون اورد
کوک : ساعت ۱ میام دنبالت میرسونمت چون بعد ۱۲ به ماشین نیاز دارم
ات : مشکلی نیس ماشین خودتونه
"کوک"
سوار ماشین شدم...پشت فرمون خیلی جذاب تره..مدلش از مال منم بالاتره...بعد تایم کاری میرم پیش پسرا باهاش پز میدم 🗿🤙
ماشینو روشن کردم و رفتم سمت شرکت
*ساعت۹ و نیم*
سوجین : خب نگفتین..ات چطوره...مد نظرتونه🌚؟
کوک : یا..تو چرا همش اینو به من میگی..گفتم فعلا عاشق نمیشم
سوجین : واییی شما و ات چرا اینقد حوصله سر برین
کوک :......
سوجین : اتفاقی که برا ات نیوفتاد
کوک : نه 🗿
سوجین : بخدا اگه روش حرف بزنی همین خودکار رو میکنم تو تخم چشمت
کوک : باشه....میگم..
سوجین : چی شده؟
کوک : کیفمو فراموش کردم
سوجین : تو دیگه از بچه ابتدایی هم بدتری
کوک : سوجین خفه شو...من برگه هارو نیاز دارم..نیم ساعت دیگه جلسه دارم.
سوجین : من دیگه نمیدونم
کوک : بگرد کپیشونو پیدا کن...هوففف..من میرم بیرون از اتاق دارم خفه میشم
از اتاق رفتم بیرون
سوجین : یه جور رفتار میکنه انگار من جاشون گزاشتم🗿
______
تهیونگ : یا....چته کوک بنظر حالت خوش نمیاد
کوک : خوابم میاد
تهیونگ : چطوره که از قوه ای که همیشه میاری بخوریم
کوک : هم قهوه و هم کیف کارمو فراموش کردم
تهیونگ : عجب ادمی هستی تو...الان من چطور بدون قهوه س....ک..کوک...کوک کوک...اون دختره کیه...
کوک : داداش تو و سوجین کونمو سرویس کردین
تهیونگ : خو ت نگاش کن چقد خوشگله
تهیونگ سرمو گرف و چرخوند به یه سمت دیگه
کوک : ها؟!*تعجب*
ات اینجا چیکار میکنه...داره با یه منشی حرف میزنه
ات : عذر میخوام نمیدونین اقای جئون کجان؟
تهیونگ : کوک داره دنبال تو میگرده...
کوک : ا...ت
تهیونگ : هاااااااا؟!!!!...تو این داف خوشگله رو میشناسی؟!!!!الحق که رفیق منی میدونستم سلیقت حرف نداره 🌚
کوک : خفه شو گوزو پرستار مادرمه
تهیونگ : تاحالا بوسش کردی؟
کوک : خدایا منو از دست این هیولاها نجات بده
ات : ج..جونگ کوک*لباس ات اسلاید بعد*
تهیونگ : واوووو به اسم هم صدات زد
اومد سمتم...انگار که این همه راه رو پیاده اومده
ات : ک..کیفتون...*نفس زدن*
چرا با آرایش مظلوم تر میشه....حالا این هیچ..
تهیونگ و سوجین : 🌚🌚🌚🌚🌚
این دوتا چرا دارن اینشکلی نگامون میکنن!!!؟؟*خودم شخصا سر اخلاق سوجین و تهیونگ پاره شدم شمارو نمیدونم 😂*
۱۶.۴k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.