از من غزلی مانده و از تو اثری نیست
از من غزلی مانده و از تو اثری نیست
در خانه ی تنهایی من، هیچ دری نیست
«لیلا » شدنم دستِ خودم بود عزیزم
جز من به خدا عاشقِ دیوانه تری نیست
بگذار و برو فکر نکن بی تو...عجیب است
در رفتن ِ تو هیچ غم و دردسری نیست
من حبسِ خودم هستم و تردید ندارم
دور و برِ من جز «منِ ِ تنها» خطری نیست
در هر غزلم عشق نشسته است کنارم
اما به خدا ذره ای از تو خبری نیست
در خانه ی تنهایی من، هیچ دری نیست
«لیلا » شدنم دستِ خودم بود عزیزم
جز من به خدا عاشقِ دیوانه تری نیست
بگذار و برو فکر نکن بی تو...عجیب است
در رفتن ِ تو هیچ غم و دردسری نیست
من حبسِ خودم هستم و تردید ندارم
دور و برِ من جز «منِ ِ تنها» خطری نیست
در هر غزلم عشق نشسته است کنارم
اما به خدا ذره ای از تو خبری نیست
۷۴
۰۵ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.