سناریو
وقتیبهشمیگی:ددیمیخوامت
متیو:خب پس برو توی اتاق واماده باش...
.
.
.
.
تئودور:بسیار خب بیبی گرلم....خودت خواستی(بغلت میکنه و میبرت توی اتاق...)
.
.
.
.
لورنزو:او بیب....واقعا خوشحالم کردی...امیدوارم یه دختر مثل خودت گیرمون بیاد.
.
.
.
.
دراکو:او مای گاد....کی داره همچین حرفی رو میزنه؟
.
.
.
.
ریگولوس:با عشق بهت نگاهی میندازه و زیرلب میگه:حله خانم بلک!
.
.
.
.
تام:میگه:ددی هم تورو میخواد
میشونت روی پاش و اروم اروم دکمه های پیراهنت رو باز میکنه
متیو:خب پس برو توی اتاق واماده باش...
.
.
.
.
تئودور:بسیار خب بیبی گرلم....خودت خواستی(بغلت میکنه و میبرت توی اتاق...)
.
.
.
.
لورنزو:او بیب....واقعا خوشحالم کردی...امیدوارم یه دختر مثل خودت گیرمون بیاد.
.
.
.
.
دراکو:او مای گاد....کی داره همچین حرفی رو میزنه؟
.
.
.
.
ریگولوس:با عشق بهت نگاهی میندازه و زیرلب میگه:حله خانم بلک!
.
.
.
.
تام:میگه:ددی هم تورو میخواد
میشونت روی پاش و اروم اروم دکمه های پیراهنت رو باز میکنه
۵.۱k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.