ܟܿܥ ܩࡅ߳ܭߊ ܝ ߊ ܥܼܢ̣ߊ ܝ ܫܩߊ ܝ ࡅ߳ߺߺܙ2
ܟܿܥܩࡅ߳ܭߊܝ ߊܥܼܢ̣ߊܝ ܫܩߊܝࡅ߳ߺߺܙ2
ات ویو
/عالیهههه
خانم. آهای ات دیوونه تو اینجا چیکار میکنی هااا
=ببخشید
دستمو گرفتو بردم بیرون
خانم. فقط بفهمم بهش گفته باشی زندگیتو سیاه میکنم
=ن نه من همچین کاری نمیکنم
خانم. آفرین برو طبقه بالا رو تمیز کن مهمون داریم
رفتم طبقه بالا و شروع کردم تمیز کردن طبقه بالا
دکوری هارو تمیز کردم
تموم شدو رفتم حموم بعدم شروع کردم دسر درست کردن برا مهمونا
/همچین چیزیو چرا بهم نگفتیییی«داد»
خانم. پسرم
نکنه فهمید رفتم تو حال
بلههه برگه دستش بود مال یتیم خونه و امضا خانم و بابام
ارباب زاده روشو کرد به من
/تو چرا به من نگفتی هااان
خانم. هوپ ا اون خواهر ناتنیته
ارباب زاده کوتشو برداشتو رفت بیرون از عمارت سوار اسبش شدو رفت«بچه ها فیک بگی نگی قدیمیه و گوشی و ماشین نبوده»
خانم افتاد زمین
براشون آب بردم
«شب»
زنگ در به صدا اومدو درو باز کردم مهمونا بودن
بعد مهمونا ارباب زاده اومدو رفت تو اتاقش
تو آشپز بودم که ارباب زاده زنگ آشپزو زد«یه دکمه تو هر اتاق هست که به آشپز وصله و خدمتکارارو صدا میزنه»
رفتم اتاقش
=بله
/من میخوام یه خونه برای خودم بگیرم و تو باید خدمتکارم باشی
=اگه خانم اجاز....
/برام مهم نیست برو آماده شو
خانم. پسرم اومدی
/گمشو بیرون منو ات میریم یه عمارت دیگه
خانم. بله؟
رفتم بیرون و چمدونمو جمع کردم
داشتم با ارباب زاده میرفتم
یکی از مهمونا. به به جی هوپ دوست دختر پیدا کردی
=آام
/ایشون دوست دخترم نی...
خانم. بله درسته ایشون ات هستن دوست دختر جی هوپ
سرمو انداختم پایین و رفتم تو حیاط نشستم رو نیمکت منتظر ارباب زاده
/بریم
=ب بله
سوار کالسکه شدیم
/پس خواهر ناتنیم هستی
=فکر نکنم چون اول یه زن و شوهری بودن که یه دختر به دنیا اوردن اسمشو گذاشتن ات یا همون من بعد مامانه میمیره و پدره میره با یکی دیگه ازدواج میکنه ولی حامله نمیشه و میره یه پسر به سرپرستی میگیره به اسم جی هوپ یا همون شما و بعد پدره میمیره نا مادری دختره شوهر میکنه و ات رو خدمتکار میکنه
/واهاهاها از فیلم ترکی هم شلوغ ترهه
.
.
/رسیدیم
درو باز کردمو پیاده شدم چمدونارو داخل گذاشتم ارباب زاده رفت طبقه بالا تا اتاقشو مشخص کنه خیلیی گردو خاک بود موهامو بالا بستمو شروع به تمیز کردن کردم
عمارت بزرگی بود و سخت بود برام مشکل اینجاست سه طبقه بود
/طبقه سوومو نمیخواد امروز تمیز کنی
=چشم
پایینو تمیز کردمو رفتم بالا از اتاق ارباب زاده شروع کردم تا آخر طبقه آخرم وقت شد تمیز کردم همجام درد میکرد رفتم آشپزو وسایلارو چیدم ولی مواد غذایی نداشتیم
ارباب زاده داشت اتاقشو درست میکرد منم توی طبقه پایین یه اتاق کوچیک برداشتمو مال خودمو درست کردم
/ات
=بله
/برو برا آشپز چیز میز بخر
ات ویو
/عالیهههه
خانم. آهای ات دیوونه تو اینجا چیکار میکنی هااا
=ببخشید
دستمو گرفتو بردم بیرون
خانم. فقط بفهمم بهش گفته باشی زندگیتو سیاه میکنم
=ن نه من همچین کاری نمیکنم
خانم. آفرین برو طبقه بالا رو تمیز کن مهمون داریم
رفتم طبقه بالا و شروع کردم تمیز کردن طبقه بالا
دکوری هارو تمیز کردم
تموم شدو رفتم حموم بعدم شروع کردم دسر درست کردن برا مهمونا
/همچین چیزیو چرا بهم نگفتیییی«داد»
خانم. پسرم
نکنه فهمید رفتم تو حال
بلههه برگه دستش بود مال یتیم خونه و امضا خانم و بابام
ارباب زاده روشو کرد به من
/تو چرا به من نگفتی هااان
خانم. هوپ ا اون خواهر ناتنیته
ارباب زاده کوتشو برداشتو رفت بیرون از عمارت سوار اسبش شدو رفت«بچه ها فیک بگی نگی قدیمیه و گوشی و ماشین نبوده»
خانم افتاد زمین
براشون آب بردم
«شب»
زنگ در به صدا اومدو درو باز کردم مهمونا بودن
بعد مهمونا ارباب زاده اومدو رفت تو اتاقش
تو آشپز بودم که ارباب زاده زنگ آشپزو زد«یه دکمه تو هر اتاق هست که به آشپز وصله و خدمتکارارو صدا میزنه»
رفتم اتاقش
=بله
/من میخوام یه خونه برای خودم بگیرم و تو باید خدمتکارم باشی
=اگه خانم اجاز....
/برام مهم نیست برو آماده شو
خانم. پسرم اومدی
/گمشو بیرون منو ات میریم یه عمارت دیگه
خانم. بله؟
رفتم بیرون و چمدونمو جمع کردم
داشتم با ارباب زاده میرفتم
یکی از مهمونا. به به جی هوپ دوست دختر پیدا کردی
=آام
/ایشون دوست دخترم نی...
خانم. بله درسته ایشون ات هستن دوست دختر جی هوپ
سرمو انداختم پایین و رفتم تو حیاط نشستم رو نیمکت منتظر ارباب زاده
/بریم
=ب بله
سوار کالسکه شدیم
/پس خواهر ناتنیم هستی
=فکر نکنم چون اول یه زن و شوهری بودن که یه دختر به دنیا اوردن اسمشو گذاشتن ات یا همون من بعد مامانه میمیره و پدره میره با یکی دیگه ازدواج میکنه ولی حامله نمیشه و میره یه پسر به سرپرستی میگیره به اسم جی هوپ یا همون شما و بعد پدره میمیره نا مادری دختره شوهر میکنه و ات رو خدمتکار میکنه
/واهاهاها از فیلم ترکی هم شلوغ ترهه
.
.
/رسیدیم
درو باز کردمو پیاده شدم چمدونارو داخل گذاشتم ارباب زاده رفت طبقه بالا تا اتاقشو مشخص کنه خیلیی گردو خاک بود موهامو بالا بستمو شروع به تمیز کردن کردم
عمارت بزرگی بود و سخت بود برام مشکل اینجاست سه طبقه بود
/طبقه سوومو نمیخواد امروز تمیز کنی
=چشم
پایینو تمیز کردمو رفتم بالا از اتاق ارباب زاده شروع کردم تا آخر طبقه آخرم وقت شد تمیز کردم همجام درد میکرد رفتم آشپزو وسایلارو چیدم ولی مواد غذایی نداشتیم
ارباب زاده داشت اتاقشو درست میکرد منم توی طبقه پایین یه اتاق کوچیک برداشتمو مال خودمو درست کردم
/ات
=بله
/برو برا آشپز چیز میز بخر
۹.۶k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.