کاکتوس رنگی پارت ۸ 🌵🌈

ک کوک گف: هیچ لوزمی نداره ک با بقیه انقد گرم بگیری
ا : من فقط پرستار شمام
ک : هرکی ک باشی
ا : آخه .....
ک :ساکتتتتتتتت شووووووو شیبااااااالللل ( با داد )
خیلی ناراحت شدم شدم
کوک رو بردم بالا و خودم رفتم تو اتاقم تا ساعت ۳ صب نشتم گریه کردم
دیگه خوابیدم
ساعت ۶ صب
بی حوصله بلند شدم گفتم منم با کوک همون طپر رفتار مکنه میکنم
بعد رفتم صبحونه گرفتمو بردم
در زدم بدون سلام صب حونه رو دادم واودم بیرون
بهش ی چشم غره ایی رفتم و اودم بیرون
دیگه نرفتم تو اتاقش تا وقت ناهار
ناهارم بردم دادام بهش

ی چند بار رفتم تو اتاقش بخاطر آب اینا
موقع شام رفتم
بهش دادم داشتم میومدم بیرون
ک صدام کرد
گف : چرا از صب نیمودی بهم سر بزنی
ا : من فقط پرستار شمام
ک : باش حالا برو بیرون
ا : حالم بد شد
اومدم بیرون نشتم پشت در کوک تا جایی ک تونستم گریه کردم
آجوما اومد گف چی شده دخترم
ا : لحظه میاید تو اتاقم آجوما
آجوما : باش دحترم
ا : آجوما من عاشقش شدم
باهام بد رفتاری میکنه
دیگه نمیتونم تحمل کنم هرموقع بد رفتاری میکنه انگار هیققق انگار خنجر میکنن تو قلبم
آجوما ویو 😂:

با حرفای اون دختره قلبم ب درد اومد
بهت گفتم : دخترم هرکاری میتونم میکنم
ا : مرسی آجوما
آجوما رف بیرون دیگه منم خوابیدم