عشق دردسر ساز پارت 3
*از زبان انیا*
که یهو بکی اومد و گفت...
بکی:بهش گفتی
من:ارهه
دامیان:چیو(راوی:بابا تو دیگه چه خری هستی ذهن خونی رو میگه)
قیافه انیا 😶
قیافه بکی 😑
قیافه دامیان 🧐
انیا و بکی:خره ذهن خونی رو میگیم دیگه اه(با داد)
دامیان:باشه بابا حالا شما هم شلوغش می کنین اه
«امتحان های پایان سال» *از زبان انیا*
امتحان رو با تقلب تمام کردم و نمره کامل گرفتم بکی و دامیان هم همینطور نفری دو تا استلا گرفتیم و حالا همه ممتاز شدیم قرار شد مدیر فردا توی جشن پایان سال بهمون جزئیات رو بگه تو همین فکرا بودم که دامیان جلوم زانو زد و گفت...
دامیان:میشه فردا به من افتخار رقصو بدی لطفااااا
من شوکه شده بودم گفتم...
من:مشکلی نیست اما خجالت میکشم و نباید پسر چنین فرد مهمی مثل داناوان دزموند با دختر یه روانپزشک معمولی حتی دوست باشه چه برسه به رقصیدن
دامیان:برای من رتبه و مقام اصلا مهم نیست من فقط می خوام با تو دوس باشم لطفا
من:اگه تو واقعا همین رو می خوای من مشکلی ندارم اریگاتو(ترجمه: ممنون)
که یهو بکی اومد و گفت...
بکی:بهش گفتی
من:ارهه
دامیان:چیو(راوی:بابا تو دیگه چه خری هستی ذهن خونی رو میگه)
قیافه انیا 😶
قیافه بکی 😑
قیافه دامیان 🧐
انیا و بکی:خره ذهن خونی رو میگیم دیگه اه(با داد)
دامیان:باشه بابا حالا شما هم شلوغش می کنین اه
«امتحان های پایان سال» *از زبان انیا*
امتحان رو با تقلب تمام کردم و نمره کامل گرفتم بکی و دامیان هم همینطور نفری دو تا استلا گرفتیم و حالا همه ممتاز شدیم قرار شد مدیر فردا توی جشن پایان سال بهمون جزئیات رو بگه تو همین فکرا بودم که دامیان جلوم زانو زد و گفت...
دامیان:میشه فردا به من افتخار رقصو بدی لطفااااا
من شوکه شده بودم گفتم...
من:مشکلی نیست اما خجالت میکشم و نباید پسر چنین فرد مهمی مثل داناوان دزموند با دختر یه روانپزشک معمولی حتی دوست باشه چه برسه به رقصیدن
دامیان:برای من رتبه و مقام اصلا مهم نیست من فقط می خوام با تو دوس باشم لطفا
من:اگه تو واقعا همین رو می خوای من مشکلی ندارم اریگاتو(ترجمه: ممنون)
۲.۴k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.