واقعیت تلخ من
واقعیت تلخ من
پارت³
با لیا رفتیم پایین و روبه روی عاقد وایسادیم
(نمد چی مگن حالا خودتون تصور کنین )
بعد گفتن بله ها در گوش لیا گفتم دیگه مال خودم شدی
ویو ا.ت
رفتم سمت سالن عروسی جلوی در گیر ندادن چون یه دعوت نامه تقلبی داشتم رفتم تو آخرین صندلی نشستم فقط خوش حالی تو چشماش رو میدیم اعضا یکی یکی بهش تبریک میگفتن. دست خودم نبود نتونستم اشکام رو نگه دارم ولی تا آخر مراسم نشستم
و آخرا پاشدم و از سالن زدم بیرون رفتم سوار ماشینم شدم و اولین جایی که هیونجین بهم گفت دوسم داره رفتم خواستم اونجا خداحافظی کنم با همه چی درست تو ساعت۱۲:۰۰شب
ویو هیونجین
با لیا بعد رفتن مهمون ها رفتیم سمت خونه وقتی رسیدم دم در یه کاغذ لای در بود ورداشتم و بازش کردم
نامه..
میدونم دیگه بهت حق ندارم بگم عشقم زندگیم
چون دیگه این حق ها مال یکی دیگس برات خیلی خوش حالم چون آدم نمیخواد کسی که دوسش داره ناراحت باشه من تو این چند سال بیش از حدش درد کشیدم هر چند برات هیچ کودوم مهم نبودن تو میدونستی من هیچکس رو جز تو ندارم ولی بازم تنهام گذاشتی
هیونجین نمیخوام زیاد طولش بدم
تو اون چند سالی که باهم بودیم بهترین سال های زندگیم رو بهم دادی من تا امروز توی همون خاطرات زندگی کردم زمان حرکت میکرد ولی من تو اون لحظه ها زندگی کردم هیچی و هیچ کس برام مهم هم نبود فک کردم از این که ولم کردی پشیمون میشی میای بازم پیشم ولی هیچ وقت این کار رو نکردی میدونم حق دارم دیگه اینا رو بهت بگم حق ندارم تو بهترین روز زندگیت ناراحتت کنم ولی خواستم حرفایی که نتونستم بگم رو بدونی تو امشب مال یکی دیگه میشی و من واسه ابد چشمام رو به این زندگی خسته کننده میبندم چون درد این دیگه خیلی زیاده
فک نکن حسودم نمیتونم بکشم که خوشحالی نه من دیگه تحملش نمیتونم بکنم تنهایی رو میگم من بعد تو تنها تر از همیشه شدم تو تنها ترین آدم تو زندگیم بودی من وابستتت بودم ولی تو ولم کردی
هیونجین میخوام بدونی تو تو این چند سال من با صدای تو خوابیدم با چهره تو بیدار شدم و با خاطرات تو زندگی کردم
ولی از این به بعدش رو دیگه نمیتونم من از خواب دروغینی که خودم ساخته بودم بیدار شدم و میخوام واسه ابد بخوابم
یادته تو ساحل سنگی بهم درس ساعت ۱۲:۰۰شب گفتی دوسم داری جایی که من زندگیم رو پیدا کردم میخوام زندگی رو دیگه همون جا تمومش کنم خداحافظ عشقم
از طرف ا.ت
پارت³
با لیا رفتیم پایین و روبه روی عاقد وایسادیم
(نمد چی مگن حالا خودتون تصور کنین )
بعد گفتن بله ها در گوش لیا گفتم دیگه مال خودم شدی
ویو ا.ت
رفتم سمت سالن عروسی جلوی در گیر ندادن چون یه دعوت نامه تقلبی داشتم رفتم تو آخرین صندلی نشستم فقط خوش حالی تو چشماش رو میدیم اعضا یکی یکی بهش تبریک میگفتن. دست خودم نبود نتونستم اشکام رو نگه دارم ولی تا آخر مراسم نشستم
و آخرا پاشدم و از سالن زدم بیرون رفتم سوار ماشینم شدم و اولین جایی که هیونجین بهم گفت دوسم داره رفتم خواستم اونجا خداحافظی کنم با همه چی درست تو ساعت۱۲:۰۰شب
ویو هیونجین
با لیا بعد رفتن مهمون ها رفتیم سمت خونه وقتی رسیدم دم در یه کاغذ لای در بود ورداشتم و بازش کردم
نامه..
میدونم دیگه بهت حق ندارم بگم عشقم زندگیم
چون دیگه این حق ها مال یکی دیگس برات خیلی خوش حالم چون آدم نمیخواد کسی که دوسش داره ناراحت باشه من تو این چند سال بیش از حدش درد کشیدم هر چند برات هیچ کودوم مهم نبودن تو میدونستی من هیچکس رو جز تو ندارم ولی بازم تنهام گذاشتی
هیونجین نمیخوام زیاد طولش بدم
تو اون چند سالی که باهم بودیم بهترین سال های زندگیم رو بهم دادی من تا امروز توی همون خاطرات زندگی کردم زمان حرکت میکرد ولی من تو اون لحظه ها زندگی کردم هیچی و هیچ کس برام مهم هم نبود فک کردم از این که ولم کردی پشیمون میشی میای بازم پیشم ولی هیچ وقت این کار رو نکردی میدونم حق دارم دیگه اینا رو بهت بگم حق ندارم تو بهترین روز زندگیت ناراحتت کنم ولی خواستم حرفایی که نتونستم بگم رو بدونی تو امشب مال یکی دیگه میشی و من واسه ابد چشمام رو به این زندگی خسته کننده میبندم چون درد این دیگه خیلی زیاده
فک نکن حسودم نمیتونم بکشم که خوشحالی نه من دیگه تحملش نمیتونم بکنم تنهایی رو میگم من بعد تو تنها تر از همیشه شدم تو تنها ترین آدم تو زندگیم بودی من وابستتت بودم ولی تو ولم کردی
هیونجین میخوام بدونی تو تو این چند سال من با صدای تو خوابیدم با چهره تو بیدار شدم و با خاطرات تو زندگی کردم
ولی از این به بعدش رو دیگه نمیتونم من از خواب دروغینی که خودم ساخته بودم بیدار شدم و میخوام واسه ابد بخوابم
یادته تو ساحل سنگی بهم درس ساعت ۱۲:۰۰شب گفتی دوسم داری جایی که من زندگیم رو پیدا کردم میخوام زندگی رو دیگه همون جا تمومش کنم خداحافظ عشقم
از طرف ا.ت
۴.۱k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.