دریای طوفانی🌊پارت۱۱

اون بارداره
جیمین:دکتر الان وقت خوبی برا شوخی نیست
دکتر:من شوخی باشما ندارم!!!
جیمین:ولی......چرا؟؟؟
دکتر:چراشو دیگه ازمن نپرس ....مگه من اینکارو کردم
دکتره رفت
وقتی گفت شوخی ندارم
خیلی جاخوردم
پرش زمانی
ازدید شوگا
نزدیک۶ساعت فقط داشتیم با رقصنده ها تمرین میکردیم
از اول تا آخر تمرین به جیسو فک میکردم
صدای ناله های دیشبش هنوز توگوشم بود
زمانی که برگشتم ووارد بیمارستان شدم
جیمین داشت با عصبانیت نزدیکم میشد که یهو زد تو گوشم
درد داشت
جیمین:آخه چرا اون الان باید از تو بچه داشته باشه.....
شوگا:چی داری میگی
جیمین:کاملا واضح گفتم..
شوگا:یعنی اون الان..
جیمین:آره اون الان حاملس
شوگا:باورم نمیشه به این زودی
جیمین:اگه این بچه سقط نشه..... اولین کسی که آبرو وشهرتت رو برباد میده منم!!!خوددانی
شوگا:توهیچوقت همچین کاری نمیکنی
جیمین: جدی😏خیلی راه ها برای این کار هس

از این حرفش هم خوشم نیومد هم ترسیدم
شوگا:من برای شهرتم واینجور چیزاحاضرم هرکاری کنم حالا که اینو گفتی باشه سقط میشه اما به شرطی که تو هرگز منولو ندی..!قبوله؟؟
جیمین: قبوله





ادامه داره..............
پارت بعدیو به شرطی میزارم که ۲تا کامنت خوب بزارید
اوکی؟