پارت17
<br>
_یدونه قول میدم الان نیاز دارم فقد یدونه بوس<br>
اروم سرشو برداشت نگاهم کرد<br>
+یدونه فقد باشه؟ <br>
_قول میدم یدونه! <br>
باشه<br>
لبخندی زدو اروم لبشو گذاش رویه لبم یه مک زدو لبشو جدا کرد<br>
_مرسی<br>
+اوم<br>
اما اون به یدونه قانع نبود من میشناسمش<br>
اما نباید بهش رو بدم<br>
نگاهش کردم حالش واقعا مساعد نبود <br>
پرش زمانی<br>
تویه گوشیم بودم رویه کاناپه<br>
توجهی به کوک نمیکردم<br>
اما واسم تعجب بود <br>
اخه نه پیشم نشست و حرفیم نزد<br>
سرمو اوردم بالا دیدم<br>
رویه کاناپه روبه رو نشسته<br>
سرش پایینه داره با دستش سینشو میماله<br>
ینی سینش درد میکنه؟ چیزی شده؟ قلبشه؟ ینی چی<br>
+چیزی شده؟ اروم<br>
سرشو اورد بالا<br>
_نه نه خوبم<br>
+پس چرا داری سینتو میمالی<br>
_خوبم <br>
+اوکی پس نمالش اگه خوبی<br>
مظلوم نگاهی کردو<br>
دستشو از رویه سینش برداشت<br>
دوباره رفتم تویه گوشی<br>
اما پنج دقیقه بیشتر طاقت نیاوردم<br>
گوشیو خاموش کردم انداختم رویه کاناپه<br>
بلند شدم رفتم سمت کوک<br>
نشستم رویه پاهاش<br>
نگاهی مظلوم بهم میکرد<br>
اروم دستمو گذاشتم رویه لباسش و شروع کردم به مالیدن سینش<br>
اروم میمالیدم <br>
کوک سرشو فرو برد تویه گردنم<br>
پرش زمانی<br>
اومدم بلند شم<br>
دیدم کوک خوابش برده<br>
گناه داره<br>
همیشه بخاطر کابوسش کلا2 ساعت میخوابه<br>
گذاشتم بخوابه<br>
اروم سرسو نوازش میکردم<br>
نفس عمیقی کشید که از شدت کیوتیش<br>
دلم خواست گازش بگیرم<br>
اروم کمرشو میمالیدم<br>
پرش زمانی<br>
اروم بیدار شد<br>
چشاشو مالید<br>
دید رویه پاهاشم<br>
اروم بلندم کرد بردم بالا درو بست اروم درازم داد رویه تخت<br>
اروم روم دارز کشید<br>
سرشو فرو برد تویه گردنم<br>
اروم گردنمو بوسید<br>
بعد از روم بلند شد<br>
کنارم دراز کشید رومون پتو انداخت<br>
بغلم کردو سرمو گذاشت رویه سینش<br>
پرش زمانی! <br>
ادامه دارد... <br>
_یدونه قول میدم الان نیاز دارم فقد یدونه بوس<br>
اروم سرشو برداشت نگاهم کرد<br>
+یدونه فقد باشه؟ <br>
_قول میدم یدونه! <br>
باشه<br>
لبخندی زدو اروم لبشو گذاش رویه لبم یه مک زدو لبشو جدا کرد<br>
_مرسی<br>
+اوم<br>
اما اون به یدونه قانع نبود من میشناسمش<br>
اما نباید بهش رو بدم<br>
نگاهش کردم حالش واقعا مساعد نبود <br>
پرش زمانی<br>
تویه گوشیم بودم رویه کاناپه<br>
توجهی به کوک نمیکردم<br>
اما واسم تعجب بود <br>
اخه نه پیشم نشست و حرفیم نزد<br>
سرمو اوردم بالا دیدم<br>
رویه کاناپه روبه رو نشسته<br>
سرش پایینه داره با دستش سینشو میماله<br>
ینی سینش درد میکنه؟ چیزی شده؟ قلبشه؟ ینی چی<br>
+چیزی شده؟ اروم<br>
سرشو اورد بالا<br>
_نه نه خوبم<br>
+پس چرا داری سینتو میمالی<br>
_خوبم <br>
+اوکی پس نمالش اگه خوبی<br>
مظلوم نگاهی کردو<br>
دستشو از رویه سینش برداشت<br>
دوباره رفتم تویه گوشی<br>
اما پنج دقیقه بیشتر طاقت نیاوردم<br>
گوشیو خاموش کردم انداختم رویه کاناپه<br>
بلند شدم رفتم سمت کوک<br>
نشستم رویه پاهاش<br>
نگاهی مظلوم بهم میکرد<br>
اروم دستمو گذاشتم رویه لباسش و شروع کردم به مالیدن سینش<br>
اروم میمالیدم <br>
کوک سرشو فرو برد تویه گردنم<br>
پرش زمانی<br>
اومدم بلند شم<br>
دیدم کوک خوابش برده<br>
گناه داره<br>
همیشه بخاطر کابوسش کلا2 ساعت میخوابه<br>
گذاشتم بخوابه<br>
اروم سرسو نوازش میکردم<br>
نفس عمیقی کشید که از شدت کیوتیش<br>
دلم خواست گازش بگیرم<br>
اروم کمرشو میمالیدم<br>
پرش زمانی<br>
اروم بیدار شد<br>
چشاشو مالید<br>
دید رویه پاهاشم<br>
اروم بلندم کرد بردم بالا درو بست اروم درازم داد رویه تخت<br>
اروم روم دارز کشید<br>
سرشو فرو برد تویه گردنم<br>
اروم گردنمو بوسید<br>
بعد از روم بلند شد<br>
کنارم دراز کشید رومون پتو انداخت<br>
بغلم کردو سرمو گذاشت رویه سینش<br>
پرش زمانی! <br>
ادامه دارد... <br>
۲۸۲
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.