☆رئیس خرابکار من☆
Part2
از زبان ا/ت•
مشغول کار بودم که نفهمیدم زمان چطور گذشت و ساعت شد ۲ بعد از ظهر و وقت ناهار بود ولی کارام هنوز تموم نشده بود واسه همین نمیتونستم برم
( پیام بازرگانی....
.
.
.
.
.
ببنین اسم سونبه اش هان سوک هیونه منم موفق نشدم واسه قیافش چیزی پیدا کنم شما قیافشو قیافه پارک سوجون تصور کنین)
هیون: ا/ت تو نمیای ناهار؟
ا/ت: نه من کار دارم شما برین شاید بعدا اومدم
هیون: باشه بچه ها بیاین بریم
حدود ۱۵ دیقه گذشت و کل این طبقه خالی بود منم داشتم کار میکردم و زیر لب اون چلفتی فوش میدادم
ا/ت: مرتیکه درازِ چلاغِ الاغ فقط بلده کار بتراشه چشام دارن کور میشن انگشتام بی حس شدن کمرم ناقص شد بعد اون الان با خیال راحت داره غذا کوفت میکنه
از زبان نویسنده•
همونطور که ا/ت داشت با صدای نسبتا اروم به نامجون فوش میداد یه نفر اروم از پشت نزدیکش شد و دست به سینه بالا سرش وایساد
شکم ا/ت: معده در حال کشتی گرفتن با روده کوچیکه*
ا/ت: ای خدا الان میمیرم از گشنگی *کامپیوتر رو خاموش میکنه که نامجونو از تو صفحه کامپیوتر پشت سرش میبینه*
نامجون: عه واقعا من دراز چلاغ الاغم؟ حالا که اینطوری شد اضافه کاریت دو برابر شد
ا/ت:* میاد با مشت بزنه تو دهنش که خودشو کنترل میکنه* مردک کرمو اگه دروغ میگفتم یه چیزی حرف من کاملا درسته ( اخه نام فرزندم کرم داری عصبیش میکنی؟ تکواندو کاره ها)
نامجون: میشه بفرمایید دقیقا کجای حرفتون درسته خانم؟
ا/ت: همه جاش
نامجون: با من بحث نکن ( کم اورد بنده خدا)
ا/ت: میخوام بحث کنم ببینم چیکار میکنی (بدبخت اخراجت میکنه)* همین جوری که با هم کل کل میکردن همینجوری به هم نزدیک تر میشدن*
نامجون: کوتوله
ا/ت: بی دست و پا
نامجون: بی ادب
ا/ت: منحرف
انقد صورتاشون به هم نزدیک شده بود که هردشون خجالت کشیدن و رفتن عقب
ا/ت: برو اونور...
نامجون: من که رفتم کنار خودت برو عقب
این بحث تا جایی ادامه داشته که بقیه اومدن و هرکدوم رفتن سر کارشون
••••••••••••••••
بلاخره پارت دومو گذاشتم قربونم بشین چقد من خوبم شرطا ام همون شرطای قبله
فعلا خداحافظ
از زبان ا/ت•
مشغول کار بودم که نفهمیدم زمان چطور گذشت و ساعت شد ۲ بعد از ظهر و وقت ناهار بود ولی کارام هنوز تموم نشده بود واسه همین نمیتونستم برم
( پیام بازرگانی....
.
.
.
.
.
ببنین اسم سونبه اش هان سوک هیونه منم موفق نشدم واسه قیافش چیزی پیدا کنم شما قیافشو قیافه پارک سوجون تصور کنین)
هیون: ا/ت تو نمیای ناهار؟
ا/ت: نه من کار دارم شما برین شاید بعدا اومدم
هیون: باشه بچه ها بیاین بریم
حدود ۱۵ دیقه گذشت و کل این طبقه خالی بود منم داشتم کار میکردم و زیر لب اون چلفتی فوش میدادم
ا/ت: مرتیکه درازِ چلاغِ الاغ فقط بلده کار بتراشه چشام دارن کور میشن انگشتام بی حس شدن کمرم ناقص شد بعد اون الان با خیال راحت داره غذا کوفت میکنه
از زبان نویسنده•
همونطور که ا/ت داشت با صدای نسبتا اروم به نامجون فوش میداد یه نفر اروم از پشت نزدیکش شد و دست به سینه بالا سرش وایساد
شکم ا/ت: معده در حال کشتی گرفتن با روده کوچیکه*
ا/ت: ای خدا الان میمیرم از گشنگی *کامپیوتر رو خاموش میکنه که نامجونو از تو صفحه کامپیوتر پشت سرش میبینه*
نامجون: عه واقعا من دراز چلاغ الاغم؟ حالا که اینطوری شد اضافه کاریت دو برابر شد
ا/ت:* میاد با مشت بزنه تو دهنش که خودشو کنترل میکنه* مردک کرمو اگه دروغ میگفتم یه چیزی حرف من کاملا درسته ( اخه نام فرزندم کرم داری عصبیش میکنی؟ تکواندو کاره ها)
نامجون: میشه بفرمایید دقیقا کجای حرفتون درسته خانم؟
ا/ت: همه جاش
نامجون: با من بحث نکن ( کم اورد بنده خدا)
ا/ت: میخوام بحث کنم ببینم چیکار میکنی (بدبخت اخراجت میکنه)* همین جوری که با هم کل کل میکردن همینجوری به هم نزدیک تر میشدن*
نامجون: کوتوله
ا/ت: بی دست و پا
نامجون: بی ادب
ا/ت: منحرف
انقد صورتاشون به هم نزدیک شده بود که هردشون خجالت کشیدن و رفتن عقب
ا/ت: برو اونور...
نامجون: من که رفتم کنار خودت برو عقب
این بحث تا جایی ادامه داشته که بقیه اومدن و هرکدوم رفتن سر کارشون
••••••••••••••••
بلاخره پارت دومو گذاشتم قربونم بشین چقد من خوبم شرطا ام همون شرطای قبله
فعلا خداحافظ
۶.۲k
۱۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.