گناهکار
دیانا، چرا کشیدی بالا،
ارسلان،، امشب نه تو بغلم گرفتمش و رو تخت درازش کردم،
دیانا خودمو بین گردن ارسلان، مچاله کردم، مه با خوردن دماغم به گردنش
ارسلان،، خنده ریز کردم
دیانا، ققلکت اومد
ارسلان،، اره موشی،
دیانا، واقعا نمیدونم تو با خودت چند چندی
ارسلان،، باشع، بخواب، فردا میگم،
دیانا، بیشتر تو بغلش خودمو جا کردم و خوابیدم که
فردا صبح بلند شدم دیدم ارسلان، نیستش بلند شدم رفتم بیرون ساعت ده بود همه داشتن صبحونه میخوردن، رفتم کنار متین نشستم، که نیکا هم کنار ارسلان،
محراب، ارسلان،
ارسلان، هوم
محراب، منو مهشاد یه مدت میخوام بریم شمال
ارسلان، اع به سلامت ی حالا کجا،
مهشاد، پیش مامان و بابام که اونجام دلم تنگ شده،
نیکا، خوشبحالتون،
محراب، اره دیگه امروز صبح راه میافتیم،
ارسلان، باشع، پس
دیانا، کار باهاشون نداشته باش
ارسلان، من که چیزی نگفتم،
محراب دعوا نکنین دیگه، ماهم بریم،
متین، فعالا
نیکا، خداحافظ،
ارسلان، خوش بگذره،
دیانا، بابای،
محراب، مهشاد، خداحافظ،
محراب، بریم مهشاد، سوار اسنب شدیم و راه افتادیم،
دیانا، داشتم، همینجوری، به در نگاه، میکردم، که، یکی از پشت بغلم کرد ترسیدم زود برگشتم که دیدم ارسلان،،
ارسلان، خانوم خونه چطوره
دیانا، حال نداره،
ارسلان، چیکار کنم
دیانا، بریم بیرون،
ارسلان، عههه،
دیانا، ارسلان، چرا دیشب یه دفعه اینجوری شدی
ارسلان، دلم خواست
دیانا، دلت،
ارسلان، هومم،
متین، با نیکا جای در بودیم که نیکا برگشت موهاش به لباسم گیر کرد،
نیکا، ای،
متین، اروم خب
نیکا، موهامو از الا به لای دکمه لباس در اوردم و به سمت عمارت رفتم
متین، نیکا ااااا،
نیکا، جانم،!
متین، ب
یه لبخند ریز زدم،
نیک، خاک نو سرم، خب چیه چی میگی،
متین، هیچ صدات کردم،
نیکا، دهنمو کج کردم، گفتم، صدات کنمممم، مسخره،
دیانا، گشنمه ارسلان ولم کن،
ارسلان، رو صندلی نشستم، خب منتظر میمونم،
دیانا، نشستم ، شروع به خوردن کردم، دیگه داشتم از خوردن خفه میشدم،
نیکا، من خرید دارم داداش پاشو منو ببر،
ارسلان، ابجیییی، شرمنده
نیکا، پس کی ببره،
متین، من، از امروز به بعد من مراقبتم، ارسلان، مسیولیت همه کارهارو داده به من
نیک، جان. نشنیدم،
ارسلان، راست میگه،
نیکا، اها پس نقشه کشی کردین،
عصمت، بس کنید، دیگه دیانا جان دخترم، اینم مربا الو هستش بیا
دیانا، مرسی خالع، عصمت،
عصمت، بخور دخترم،
دیانا، خیلی خوشحال میشم که به من میگفت دخترم
ارسلان، والا خالع واسه ما این چیزا رو نمیاری
عصمت، این فرق داره،
متین، او عععع،
نیکا، بله، بلع،راست میگن 😄😄
عصمت، دیانا، جان،
دیانا، با دهن پر، گفتم، بلع،
عصمت، شما نمیخواین، بچه دار شین،
دیانا، غذا پرید تو گلوم که دستمو دادم جلو دهنم،
ارسلان، خندمو زیر لبام پنهان کردم 😶😶💞
نیکا، بلند بلند خندیدم،
متین، با امام علی، 😄😄
عصمت، راست میگم دیگه
ارسلان،، امشب نه تو بغلم گرفتمش و رو تخت درازش کردم،
دیانا خودمو بین گردن ارسلان، مچاله کردم، مه با خوردن دماغم به گردنش
ارسلان،، خنده ریز کردم
دیانا، ققلکت اومد
ارسلان،، اره موشی،
دیانا، واقعا نمیدونم تو با خودت چند چندی
ارسلان،، باشع، بخواب، فردا میگم،
دیانا، بیشتر تو بغلش خودمو جا کردم و خوابیدم که
فردا صبح بلند شدم دیدم ارسلان، نیستش بلند شدم رفتم بیرون ساعت ده بود همه داشتن صبحونه میخوردن، رفتم کنار متین نشستم، که نیکا هم کنار ارسلان،
محراب، ارسلان،
ارسلان، هوم
محراب، منو مهشاد یه مدت میخوام بریم شمال
ارسلان، اع به سلامت ی حالا کجا،
مهشاد، پیش مامان و بابام که اونجام دلم تنگ شده،
نیکا، خوشبحالتون،
محراب، اره دیگه امروز صبح راه میافتیم،
ارسلان، باشع، پس
دیانا، کار باهاشون نداشته باش
ارسلان، من که چیزی نگفتم،
محراب دعوا نکنین دیگه، ماهم بریم،
متین، فعالا
نیکا، خداحافظ،
ارسلان، خوش بگذره،
دیانا، بابای،
محراب، مهشاد، خداحافظ،
محراب، بریم مهشاد، سوار اسنب شدیم و راه افتادیم،
دیانا، داشتم، همینجوری، به در نگاه، میکردم، که، یکی از پشت بغلم کرد ترسیدم زود برگشتم که دیدم ارسلان،،
ارسلان، خانوم خونه چطوره
دیانا، حال نداره،
ارسلان، چیکار کنم
دیانا، بریم بیرون،
ارسلان، عههه،
دیانا، ارسلان، چرا دیشب یه دفعه اینجوری شدی
ارسلان، دلم خواست
دیانا، دلت،
ارسلان، هومم،
متین، با نیکا جای در بودیم که نیکا برگشت موهاش به لباسم گیر کرد،
نیکا، ای،
متین، اروم خب
نیکا، موهامو از الا به لای دکمه لباس در اوردم و به سمت عمارت رفتم
متین، نیکا ااااا،
نیکا، جانم،!
متین، ب
یه لبخند ریز زدم،
نیک، خاک نو سرم، خب چیه چی میگی،
متین، هیچ صدات کردم،
نیکا، دهنمو کج کردم، گفتم، صدات کنمممم، مسخره،
دیانا، گشنمه ارسلان ولم کن،
ارسلان، رو صندلی نشستم، خب منتظر میمونم،
دیانا، نشستم ، شروع به خوردن کردم، دیگه داشتم از خوردن خفه میشدم،
نیکا، من خرید دارم داداش پاشو منو ببر،
ارسلان، ابجیییی، شرمنده
نیکا، پس کی ببره،
متین، من، از امروز به بعد من مراقبتم، ارسلان، مسیولیت همه کارهارو داده به من
نیک، جان. نشنیدم،
ارسلان، راست میگه،
نیکا، اها پس نقشه کشی کردین،
عصمت، بس کنید، دیگه دیانا جان دخترم، اینم مربا الو هستش بیا
دیانا، مرسی خالع، عصمت،
عصمت، بخور دخترم،
دیانا، خیلی خوشحال میشم که به من میگفت دخترم
ارسلان، والا خالع واسه ما این چیزا رو نمیاری
عصمت، این فرق داره،
متین، او عععع،
نیکا، بله، بلع،راست میگن 😄😄
عصمت، دیانا، جان،
دیانا، با دهن پر، گفتم، بلع،
عصمت، شما نمیخواین، بچه دار شین،
دیانا، غذا پرید تو گلوم که دستمو دادم جلو دهنم،
ارسلان، خندمو زیر لبام پنهان کردم 😶😶💞
نیکا، بلند بلند خندیدم،
متین، با امام علی، 😄😄
عصمت، راست میگم دیگه
۱۰۸.۰k
۰۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.