فقط کمی گرم تر ( مقدمه )
فقط کمی گرم تر ( مقدمه )
ویو: چویا
تازه کارم تو مفیا تموم شده بود سواره موتورم شدم و داشتم میرفتم خونه مسیره خونم طوریه که باید چه بخوام چه نخوام از پل رد شم چند قدمی با پل فاصله داشتم که دوباره دازای رو دیدم گفتم حتما اونم داره برمیگرده ولی رفتو لبه نشست با تعجب بهش خیره شدم خیلی خسته بودم و تازه فهمیدم میخواد چیکار کنه از موتور پیاده شدم و همونجا ولش کردم و بدو بدو رفتم سمتش اما دیر کردم اون خودشو به عقب پرت کرد که با جاذبه گرفتمش و اوردمش سمته خودم
+چوچوووووو خیلی بدی
حالا هیچ وقت نمیای اد همین یه بار پیدات شد چرا یه قدم فاصله داشتما
-ببند دهنه گشادتو دازاییی
اولا به من نگو چوچو اسم دارم
دومن تو خیلی غلط کردی انجامش بدی
+اوهو چی شده یهو انقدر برات مهم شدم
انگار یادت رفته برایه رفتم یه شیشه پتروس باز کردی و نوشیدی
-گفتم خفه شو دازیییییی
فقط نخواستم یه ادم جلوم بمیره ما وضیفمون محافظت از مردمه چه دشمن باشن چه نه تو بازم جزوی از مردمه این شهری من فقط کارمو انجام دادم
+باشه چوچو جونم حالا میشه بزاریم زمین
-لازم نکرده بهت اعتماد ندارم خودم میبرمت خونه
همونطور که با جاذبه گرفته بودمش سوار شدم و بردمش خونش رفت داخل حسابی خسته بودم و همونجا تصمیم گرفتم یکم وایسم
ویو: دازای
منو برد داخل از پنجره بهش خیره شدم چرا نرفته بود اون که به هر حال منو رسوند همینطور بهش خیرع بودم که متوجه شدم خوابش برده موتورش رپ پارک کردم و بردمش داخل لباسش حسابی کثیف بود لباسشو با چند تا از لباسام عوض کردم باید اعتراف کنم گه واقعا ناناز خوابیده بود گذاشتمش تو تخت و برگشتم طبقه یه پایین و رویه مبل دراز کشیدم...
ویو: چویا
تازه کارم تو مفیا تموم شده بود سواره موتورم شدم و داشتم میرفتم خونه مسیره خونم طوریه که باید چه بخوام چه نخوام از پل رد شم چند قدمی با پل فاصله داشتم که دوباره دازای رو دیدم گفتم حتما اونم داره برمیگرده ولی رفتو لبه نشست با تعجب بهش خیره شدم خیلی خسته بودم و تازه فهمیدم میخواد چیکار کنه از موتور پیاده شدم و همونجا ولش کردم و بدو بدو رفتم سمتش اما دیر کردم اون خودشو به عقب پرت کرد که با جاذبه گرفتمش و اوردمش سمته خودم
+چوچوووووو خیلی بدی
حالا هیچ وقت نمیای اد همین یه بار پیدات شد چرا یه قدم فاصله داشتما
-ببند دهنه گشادتو دازاییی
اولا به من نگو چوچو اسم دارم
دومن تو خیلی غلط کردی انجامش بدی
+اوهو چی شده یهو انقدر برات مهم شدم
انگار یادت رفته برایه رفتم یه شیشه پتروس باز کردی و نوشیدی
-گفتم خفه شو دازیییییی
فقط نخواستم یه ادم جلوم بمیره ما وضیفمون محافظت از مردمه چه دشمن باشن چه نه تو بازم جزوی از مردمه این شهری من فقط کارمو انجام دادم
+باشه چوچو جونم حالا میشه بزاریم زمین
-لازم نکرده بهت اعتماد ندارم خودم میبرمت خونه
همونطور که با جاذبه گرفته بودمش سوار شدم و بردمش خونش رفت داخل حسابی خسته بودم و همونجا تصمیم گرفتم یکم وایسم
ویو: دازای
منو برد داخل از پنجره بهش خیره شدم چرا نرفته بود اون که به هر حال منو رسوند همینطور بهش خیرع بودم که متوجه شدم خوابش برده موتورش رپ پارک کردم و بردمش داخل لباسش حسابی کثیف بود لباسشو با چند تا از لباسام عوض کردم باید اعتراف کنم گه واقعا ناناز خوابیده بود گذاشتمش تو تخت و برگشتم طبقه یه پایین و رویه مبل دراز کشیدم...
۵۷۲
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.