وقتی خوناشام بودش و...
تک پارتی یونگی
#درخواستی
«یونگی»
امروز داشتم توی جنگل گشت میزدم
با جین
داشتم حرکت میکردم سمت کلبه ک
یه دختر رو دیدم رفتم سمتش
.
.
«میسو»
داشتم توی جنگل میگشتم ک یه کلبه دیدم
ب نظر کلبه ترسناکی میومد
رفتم سمتش ک از پشت صدای چیزی امد
همه جا تاریک شد دیگه نفهمیدم
.
.
«یونگی»
بیهوشش کردیم بردیمش داخل کلبه
روی صورتش اب پاشیدم ک بهوش امد
..
_م.م.من کجام ت. تو کی هستی*با لکنت*
-من خوناشامم تو کی هستی؟
_چ.چ.چ.چی خ. خ. ناشام*با ترس*
-اره
.
.
«یونگی»
رفتم سمت گردنش و خونشو مک زدم
اومممم خونش مزه خاصی داشت
به خوردنش ادامه دادم
.
.
«میسو»
یهو دوتا نیش تیز توی رگ گردنم فرو رفت
گردنم بی حس شده بود حالم بد بود
یهو هیچی نفهمیدم
.
.
«یونگی»
انقدر از خونش خوردم ک بیهوش شد
پتو روش کشیدم رفتم بیرون از کلبه
یکم گشتم
وقتی برگشتم دختره بیدار شده بود
رفتم جلوش ازم ترسید چشماشو بست
احساس میکردم قلبم یهو تند تند میزنه
نمیدونم چرا اینطوری شدم:)
.
.
«میسو»
ازش میترسیدم وقتی نزدیکم میشد ولی
با این حال ازش خوشم میومد:)
.
.
میسو. اوممم اسمت چیه؟
یونگی. من اسمم یونگی هستش
میسو. خوشبختم منم میسو هستم
یونگی. خوشبختم
.
.
«یونگی»
معلوم بود غذا نخورده بودش
.
.
یونگی. چی میخوری برات درست کنم؟
میسو. نمیخواد خدم یچیزی درست میکنم
یونگی. بش
.
.
«میسو»
با خدم چنتا رامیون اورده بودم
رفتم درست کردم برای خدم و
یونگی ریختم
خوردیم تموم شد
.
.
*شب*
شب شده بود یونگی بغلم کرد
منم بوسش کردم
خوابیدم و همیشه در ارامش زندگی کردیم
.
.
.
.
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
پایان:)
حمایت یادتون نره:)
تک پارتی بعدی از کی باشه؟ :/
#درخواستی
«یونگی»
امروز داشتم توی جنگل گشت میزدم
با جین
داشتم حرکت میکردم سمت کلبه ک
یه دختر رو دیدم رفتم سمتش
.
.
«میسو»
داشتم توی جنگل میگشتم ک یه کلبه دیدم
ب نظر کلبه ترسناکی میومد
رفتم سمتش ک از پشت صدای چیزی امد
همه جا تاریک شد دیگه نفهمیدم
.
.
«یونگی»
بیهوشش کردیم بردیمش داخل کلبه
روی صورتش اب پاشیدم ک بهوش امد
..
_م.م.من کجام ت. تو کی هستی*با لکنت*
-من خوناشامم تو کی هستی؟
_چ.چ.چ.چی خ. خ. ناشام*با ترس*
-اره
.
.
«یونگی»
رفتم سمت گردنش و خونشو مک زدم
اومممم خونش مزه خاصی داشت
به خوردنش ادامه دادم
.
.
«میسو»
یهو دوتا نیش تیز توی رگ گردنم فرو رفت
گردنم بی حس شده بود حالم بد بود
یهو هیچی نفهمیدم
.
.
«یونگی»
انقدر از خونش خوردم ک بیهوش شد
پتو روش کشیدم رفتم بیرون از کلبه
یکم گشتم
وقتی برگشتم دختره بیدار شده بود
رفتم جلوش ازم ترسید چشماشو بست
احساس میکردم قلبم یهو تند تند میزنه
نمیدونم چرا اینطوری شدم:)
.
.
«میسو»
ازش میترسیدم وقتی نزدیکم میشد ولی
با این حال ازش خوشم میومد:)
.
.
میسو. اوممم اسمت چیه؟
یونگی. من اسمم یونگی هستش
میسو. خوشبختم منم میسو هستم
یونگی. خوشبختم
.
.
«یونگی»
معلوم بود غذا نخورده بودش
.
.
یونگی. چی میخوری برات درست کنم؟
میسو. نمیخواد خدم یچیزی درست میکنم
یونگی. بش
.
.
«میسو»
با خدم چنتا رامیون اورده بودم
رفتم درست کردم برای خدم و
یونگی ریختم
خوردیم تموم شد
.
.
*شب*
شب شده بود یونگی بغلم کرد
منم بوسش کردم
خوابیدم و همیشه در ارامش زندگی کردیم
.
.
.
.
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
پایان:)
حمایت یادتون نره:)
تک پارتی بعدی از کی باشه؟ :/
۱۱.۵k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.