فیک کاپیتان یا ددی ؟ part 14
( ات رو به بهداری لب ساحل میرسونن و پرستار ها میگن که چیز خاصی نیست و یک ربع دیگه حالش خوب میشه ، یک ربع بعد )
_ چشماشو باز کرد ، خوبی ؟ تو که شنا بلد بودی ، چی شد یهو نتونستی نفس بکشی ؟
+ اِهه اِهه ( مثلا سرفه ) اوق ( ات آب بالا میاره ) یهو احساس کردم انرژی برای به سطح آب اومدن ندارم
_ الان خوبی ؟
+ اره بهترم
_ پس چیز خاصی نبود
# وای ما واقعا نگرانتون شدیم
+ ممنون بابت نگرانی
_ خب ، حالا که قسمت نبود من به تو موج سواری یاد بدم ، بازم میخوای بهت یاد بدم ؟
+ نه نه نه ، اصلا
_ 😂
# نکنه میخوای اینسری به قصد کشت ببریش
_ 😒 اِه اِه اِه ( خنده مصنوعی ) خیلی بامزه بود ، نمک کی بودی تو
# 😐
+ 😂😂 اِههه اِههه ( سرفه )
( ساعت ۱۰ و نیم شب ، لب ساحل ، ات با شرتک لی و تیشرت جذب و موهای باز که بقلش گل زده شده و کوک هم با یه شرتک پارچه ایی و بلویز مردونه با دکمه های باز و آستین های بالا زده شده ، استایل وی هم شرتک پارچه ایی با تاب ، در این صحنه ات تنها در حال قدم زدن توی ساحل عه که وی میاد پیشش )
# مزاحم که نیستم
+ نه خواهش میکنم ، مراحمید
# راستش میخواستم با شما در رابطه با موضوعی حرف بزنم ، ولی انگار جونگ کوک نمیخواد ، گفتم حالا که تنها هستید فرصت خوبیه
+ من سر تا پا گوشم
# آرزوی شما چیه
+ خب ، راستش خیلی دوست داشتم به جای دکتر شدن مدل بشم ، ولی پدرم نذاشت ، گفت که اینجور شغلا به درد نمیخوره
# خب اونم به هر حال صلاح شما رو میخواد ، ولی من منظورم از اینجور آرزو ها نبود
+ پس چه جور آرزویی؟
# خب ، آرزوی من موهای مشکی مثل شب ، بدن از جنس شیشه ، چشم های آهویی به رنگ عسل ، لب های شیرین تر از قند عه ، ات ، آرزوی من تویی
+ چیی ؟ ( وی لب هاشو نزدیک ات کرده تا ببوستش ، اما .....)
______________________ خماری ________________________
_ چشماشو باز کرد ، خوبی ؟ تو که شنا بلد بودی ، چی شد یهو نتونستی نفس بکشی ؟
+ اِهه اِهه ( مثلا سرفه ) اوق ( ات آب بالا میاره ) یهو احساس کردم انرژی برای به سطح آب اومدن ندارم
_ الان خوبی ؟
+ اره بهترم
_ پس چیز خاصی نبود
# وای ما واقعا نگرانتون شدیم
+ ممنون بابت نگرانی
_ خب ، حالا که قسمت نبود من به تو موج سواری یاد بدم ، بازم میخوای بهت یاد بدم ؟
+ نه نه نه ، اصلا
_ 😂
# نکنه میخوای اینسری به قصد کشت ببریش
_ 😒 اِه اِه اِه ( خنده مصنوعی ) خیلی بامزه بود ، نمک کی بودی تو
# 😐
+ 😂😂 اِههه اِههه ( سرفه )
( ساعت ۱۰ و نیم شب ، لب ساحل ، ات با شرتک لی و تیشرت جذب و موهای باز که بقلش گل زده شده و کوک هم با یه شرتک پارچه ایی و بلویز مردونه با دکمه های باز و آستین های بالا زده شده ، استایل وی هم شرتک پارچه ایی با تاب ، در این صحنه ات تنها در حال قدم زدن توی ساحل عه که وی میاد پیشش )
# مزاحم که نیستم
+ نه خواهش میکنم ، مراحمید
# راستش میخواستم با شما در رابطه با موضوعی حرف بزنم ، ولی انگار جونگ کوک نمیخواد ، گفتم حالا که تنها هستید فرصت خوبیه
+ من سر تا پا گوشم
# آرزوی شما چیه
+ خب ، راستش خیلی دوست داشتم به جای دکتر شدن مدل بشم ، ولی پدرم نذاشت ، گفت که اینجور شغلا به درد نمیخوره
# خب اونم به هر حال صلاح شما رو میخواد ، ولی من منظورم از اینجور آرزو ها نبود
+ پس چه جور آرزویی؟
# خب ، آرزوی من موهای مشکی مثل شب ، بدن از جنس شیشه ، چشم های آهویی به رنگ عسل ، لب های شیرین تر از قند عه ، ات ، آرزوی من تویی
+ چیی ؟ ( وی لب هاشو نزدیک ات کرده تا ببوستش ، اما .....)
______________________ خماری ________________________
۸۰۹
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.