پارت ۱۲
رفتم سمتش بغلم کرد منم بغلش کردم من:عاشقتم جونگ کوکی کوک:منم عاشقتم جدا شد یکم چونمو گرفت بالا تو چشمام نگاه کرد کوک:قیافتو اونجوری نکن میام باز پیشت زیادم به قلبت فشار نیار من:باشه بوسم کرد و رفت من:مراقب خودت باش کوک:توهم همینطور شب شد اومد تو اتاقم رو تخت نشسته بودم و داشتم کتاب میخوندم همون موقع دیدم جونگ کوک از پنجره اومد تو من:جونگ کوک اومد رو تختم پامو باز کرد وسط پام نشست کوک:دلم برات تنگ شده بود کتابو ازم گرفت گذاشت کنار انقدر صورتش نزدیک بود که نفساش به صورتم میخورد لباشو کوبید رو لبام همراهیش کردم وحشیانه میبوسید و میخورد فاصله گرفت کوک:تو دلت برام تنگ نشده بود؟ من:چرا خیلی تنگ شده بود بغلش کردم اونم محکم بغلم کرد کوک:درسته خرگوش هیچ وقت از عشقش جدا نمیشه یا جفتش من:حق نداری جدا شی چون من تو رو دوست دارم هرچیم باشه کنارتم تو ثابت کردی که منو دوست داری بهم ثابت شد پس وقتی کنارمی در خطر نیستم
۳۹.۹k
۲۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.