گس لایتر/پارت ۷۱
روز بعد...
از زبان بورام:
من و جونگکوک به همراه کارمندای شرکت ایم برای دیدن بلانکو رفتیم... درست مثل دفعات قبل منشیش کلی ما رو منتظر گذاشت... اما وقتی دیدن ما قصد رفتن نداریم بلانکو بلاخره اجازه داد که ببینیمش...
از زبان جونگکوک:
برای اینکه همه چیز طبیعی جلوه کنه بلانکو حساسیتای همیشگیشو نشون میداد چون اگه به راحتی ما رو میپذیرفت همراهای من مشکوک میشدن...
وقتی باهاش ملاقات کردیم شروع به مباحثه کردیم... همون پیشنهادی رو که من در خفا بهش داده بودم و قبول کرده بود اینجا تظاهر میکرد که قبول نداره... ولی مجبور بودیم همه چیزو از صفر شروع کنیم و توضیح بدیم... بدون کم و کاست...
از زبان بورام:
بلانکو و معاونش کلی با ما بحث و مذاکره کردن... بلانکو مشخصا از قدرت صحبت کردن و جسور بودن جونگکوک خیلی خوشش اومده بود... در آخر جونگکوک مجبور شد که بگه توی شرکت ایم سمتی نداره... و این کمی بلانکو رو به شک انداخت... به همین خاطر گفت تا چن روز دیگه نتیجه نهایی رو اعلام میکنه چون باید با هیئت مدیرش در میون بزاره...
از زبان نویسنده:
همگی با خوشحالی از شرکت بلانکو بیرون اومدن... آقایان شیم، وون و وان به جونگکوک بابت مذاکره نتیجه بخشش تبریک میگفتن و این نوید رو بهش میدادن که آقای ایم پاداش بزرگی در برابرش به جونگکوک خواهد داد البته اگر بلانکو قبول کنه!...
جونگکوک با اعتماد بنفس و بدون اینکه حالت صورتش کوچکترین تغییری کنه ازشون تشکر کرد...
از زبان جونگکوک:
من که جواب رو میدونستم... لزومی نمیدیدم دیگه توی آمریکا بمونیم... برای همین وقتی به هتل برگشتیم به بورام گفتم: برای امشب چن تا بلیط اکی کن
بورام: ولی ما که هنوز نمیدونیم بهمون چی جواب میدن
جونگکوک: به اندازه ی کافی برای شرکت ایم از خودم مایه گذاشتم... جواب هرچی باشه دیگه من کار خودمو انجام دادم... در ضمن جوابو به خود آقای داجونگ میگن... و مطمئنا بلانکو هم دیگه نظرشو تغییر نخواهد داد... چون من پنجمین نفری هستم که از شرکت ایم برای مذاکره اومده... یعنی تو فک میکنی اگه الان قبول نکنه ممکن هست نظرشو تغییر بده؟...
بورام کمی فکر کرد... و گفت: منطقیه... اگه الان نخواد با ما قرارداد منعقد کنه دیگه هرگز قبول نمیکنه...رونوشت متن قراردادم بهش دادیم... پس دیگه کاری نداریم... اگه قبول کنن دیگه امضای قرارداد و کارای حقوقیش به عهده من و وکیل شرکت میفته... یعنی من باید بازم برگردم
جونگکوک: اونو دیگه ایم داجونگ بهت اعلام میکنه...
از زبان بایول:
نگران جونگکوک بودم... نمیدونستم کارش چطور پیش میره... باهاش تماس گرفتم...
-الو... سلام جونگکوک
جونگکوک: سلام... خوبی؟
-ممنونم... من خوبم... ولی همش به تو فک میکنم
جونگکوک: برای چی؟
-چون نمیدونم کارات چجوری پیش میره...
از زبان بورام:
من و جونگکوک به همراه کارمندای شرکت ایم برای دیدن بلانکو رفتیم... درست مثل دفعات قبل منشیش کلی ما رو منتظر گذاشت... اما وقتی دیدن ما قصد رفتن نداریم بلانکو بلاخره اجازه داد که ببینیمش...
از زبان جونگکوک:
برای اینکه همه چیز طبیعی جلوه کنه بلانکو حساسیتای همیشگیشو نشون میداد چون اگه به راحتی ما رو میپذیرفت همراهای من مشکوک میشدن...
وقتی باهاش ملاقات کردیم شروع به مباحثه کردیم... همون پیشنهادی رو که من در خفا بهش داده بودم و قبول کرده بود اینجا تظاهر میکرد که قبول نداره... ولی مجبور بودیم همه چیزو از صفر شروع کنیم و توضیح بدیم... بدون کم و کاست...
از زبان بورام:
بلانکو و معاونش کلی با ما بحث و مذاکره کردن... بلانکو مشخصا از قدرت صحبت کردن و جسور بودن جونگکوک خیلی خوشش اومده بود... در آخر جونگکوک مجبور شد که بگه توی شرکت ایم سمتی نداره... و این کمی بلانکو رو به شک انداخت... به همین خاطر گفت تا چن روز دیگه نتیجه نهایی رو اعلام میکنه چون باید با هیئت مدیرش در میون بزاره...
از زبان نویسنده:
همگی با خوشحالی از شرکت بلانکو بیرون اومدن... آقایان شیم، وون و وان به جونگکوک بابت مذاکره نتیجه بخشش تبریک میگفتن و این نوید رو بهش میدادن که آقای ایم پاداش بزرگی در برابرش به جونگکوک خواهد داد البته اگر بلانکو قبول کنه!...
جونگکوک با اعتماد بنفس و بدون اینکه حالت صورتش کوچکترین تغییری کنه ازشون تشکر کرد...
از زبان جونگکوک:
من که جواب رو میدونستم... لزومی نمیدیدم دیگه توی آمریکا بمونیم... برای همین وقتی به هتل برگشتیم به بورام گفتم: برای امشب چن تا بلیط اکی کن
بورام: ولی ما که هنوز نمیدونیم بهمون چی جواب میدن
جونگکوک: به اندازه ی کافی برای شرکت ایم از خودم مایه گذاشتم... جواب هرچی باشه دیگه من کار خودمو انجام دادم... در ضمن جوابو به خود آقای داجونگ میگن... و مطمئنا بلانکو هم دیگه نظرشو تغییر نخواهد داد... چون من پنجمین نفری هستم که از شرکت ایم برای مذاکره اومده... یعنی تو فک میکنی اگه الان قبول نکنه ممکن هست نظرشو تغییر بده؟...
بورام کمی فکر کرد... و گفت: منطقیه... اگه الان نخواد با ما قرارداد منعقد کنه دیگه هرگز قبول نمیکنه...رونوشت متن قراردادم بهش دادیم... پس دیگه کاری نداریم... اگه قبول کنن دیگه امضای قرارداد و کارای حقوقیش به عهده من و وکیل شرکت میفته... یعنی من باید بازم برگردم
جونگکوک: اونو دیگه ایم داجونگ بهت اعلام میکنه...
از زبان بایول:
نگران جونگکوک بودم... نمیدونستم کارش چطور پیش میره... باهاش تماس گرفتم...
-الو... سلام جونگکوک
جونگکوک: سلام... خوبی؟
-ممنونم... من خوبم... ولی همش به تو فک میکنم
جونگکوک: برای چی؟
-چون نمیدونم کارات چجوری پیش میره...
۱۴.۰k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.