𝑫𝒓𝒐𝒘𝒏 𝒊𝒏 𝒎𝒚 𝒐𝒘𝒏 𝒅𝒓𝒆𝒂𝒎: 16
𝑫𝒓𝒐𝒘𝒏 𝒊𝒏 𝒎𝒚 𝒐𝒘𝒏 𝒅𝒓𝒆𝒂𝒎: 16
ا/ت: ها.. نه تو برو م.. م.. من مواظب خودم هستم
یونگی: 😑
ا/ت:.....
یونگی: باشه من میرم اما هرچی شد برام زنگ میزنیا فهمیدی؟
ا/ت: باشه بابا برو بدو بدو
یونگی رفت، منم چندتا قرص خوردم و نشستم رو مبل
دک دک دک(صدای در😐🐾)
رفتم درو باز کردم جیمین بود
جیمین: سلام
ا/ت: سلام .. بیا داخل
اومد داخل رو مبل نشست
ا/ت: چی میخوری؟
جیمین: هیچی میخواستم باهات حرف بزنم
ا/ت: چیزی شده
اومدم نشستم منتظر نگاش کردم
جیمین: خوب چیزه....
.
.
.
یونگی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیده شب شده بود شبا رو دوست داشتم موقع رفتن برای خونه هم وسیله گرفتم و یه سر به داروخانه هم زدم وقتی رفتم خونه در باز رفتم داخل همه جا به ریخته بود
یونگی: ا/تتتتتتتتتتتتت... ا/تتتتتتتتتتتتت (با داد😐🐾)
رفتم تو اتاقش کسی نبود اولین چیزی که به ذهنم رسید نامجون بود
بیببببب بیببببب(قدای زنگ تماس😐🐾)
ا/ت: ها.. نه تو برو م.. م.. من مواظب خودم هستم
یونگی: 😑
ا/ت:.....
یونگی: باشه من میرم اما هرچی شد برام زنگ میزنیا فهمیدی؟
ا/ت: باشه بابا برو بدو بدو
یونگی رفت، منم چندتا قرص خوردم و نشستم رو مبل
دک دک دک(صدای در😐🐾)
رفتم درو باز کردم جیمین بود
جیمین: سلام
ا/ت: سلام .. بیا داخل
اومد داخل رو مبل نشست
ا/ت: چی میخوری؟
جیمین: هیچی میخواستم باهات حرف بزنم
ا/ت: چیزی شده
اومدم نشستم منتظر نگاش کردم
جیمین: خوب چیزه....
.
.
.
یونگی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیده شب شده بود شبا رو دوست داشتم موقع رفتن برای خونه هم وسیله گرفتم و یه سر به داروخانه هم زدم وقتی رفتم خونه در باز رفتم داخل همه جا به ریخته بود
یونگی: ا/تتتتتتتتتتتتت... ا/تتتتتتتتتتتتت (با داد😐🐾)
رفتم تو اتاقش کسی نبود اولین چیزی که به ذهنم رسید نامجون بود
بیببببب بیببببب(قدای زنگ تماس😐🐾)
۵۶.۸k
۱۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.