رمان عاشقم باش 🙃🫀

part 96

پانیذ

حدود یک ساعت بعد دیانا دردش گرفت ارسلان و دیانا رفتن بیمارستان من موندم خونه تا ارسلان لوکیشن بده😐
منو گذاشتن رفتن😂😂
دوباره گوشیمو چک کردم بله اقا لوکیشن داد به به 😐
سریع سوار ماشین شدم رفتم سمت بیمارستان

ارسلان

دیانا رو بردن تو اتاق عمل
پانیذم اومد
پانیذ:سلام چی شد؟
من:هیچی دیگه دیانا رو بردن اتاق عمل
پانیذ:خب پس
دیدم پانیذ داره ازم فیلم میگیره
من:دقیقا داری از چی فیلم میگیری؟ 😐
پانیذ:اینا رو میگیرم بچت بزرگ شد ببینه الانم مثه سگ رفتار نکن بچت نگه بابام از من بدش میاد سر به دنیا اومدن من مثه سگ بود😂
من:احیانا نمیگه عمم چقدر بی ادب بود؟ 😂
پانیذ:زهر مار... حالا بچت به دنیا اومد چی شیرینی میدی😂
من:هیچی😂😔
پانیذ:برادرزاده عزیزم پدرت خیلی گدا بود 😂
من:عیششش
پانیذ:😂
دکتره اومد بیرون
دکتر:تموم شد هم مادر و هم بچه سالمن
من:واقعا مرسی.... میتونم همسرمو ببینم؟
دکتر:اره الان انتقالش میدن بخش
من:مرسی
منو پانیذ رفتیم بالا سر دیانا نشستیم تا بهوش بیاد
پرستاره اومد سرم بزنه
من:کی به هوش میاد؟
پرستار:چند دقیقه دیگه
و از اتاق رفت
بعد 10 مین دیانا به هوش اومد


#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا