✨دیدار شبانه با او🌏 پارت 3✨
پارت3
جیمین= یه جوری میتونی جبران کنی
ات= چجوری؟
جیمین = خب ازت میخوام با هم یکم پیاده روی کنیم
ات=( تو دلش= واقعا چرا پیاده روی؟انقدر بیکاره؟ کاش میشد وقت گران بهاشو ازش بخرم🤣
جیمین= حتما تعجب کردی.......خب من دوستای زیادی ندارم و کسی رو ندارم که باهاش حرف بزنم..
خواستم اینجوری جبان کنی...حالا که قبول نمیکنی به سلامت....مواظب دوستت باش خیلی مسته فکر کنم الان داره خواب پرنسس های دیزنی رو میبینه!🤣🤣(کمی ناراحت)
ات= نه بریم به هر حال این موقع شب خطر ناکه لطفا باهامون بیاید..
جیمین= باش بریم
( بیرون بار... ساعت 5 دقیقه بامداد)
جیمین= خب ازت خواستم بیایم پیاده روی که حرف بزنیم
ات= بله( دست هانول رو گرفته بود و هانول با حالت مستی کنارش راه میرفت)
جیمین= خب همین طور که فهمیدی فامیلی من پارک است ولی میتونی جیمین صدام کنی....... دانشگاهم تموم شده و 5 سال بود که به قصد ادامه تحصیل رفته بودم نیویورک و همین چند وقت برگشتم...... خب نوبت توعه
ات= منم کیم ات هستم...رشته داشگاهم آی تی ( ریاضی) است و اینم دوستم لی هانول( نویسنده= نمیدونم فامیلی هاشون درسته یا نه...یادم نمیاد)
ویو نویسنده=
ات و جیمین با هم تا خونه ات رفتن و توی راه ددرباره علاقه ها یا دوران بچگشون حرف زدن....
جیمین کم کم داشت از ات خوشش میومد و از این که حین حرف زدن بهش نگاه کنه لذنت میبرد ولی نمیتونست باور کنه که اون از کسی خوشش بیاد....این اصلا براش سابقه نداشت چون برای اون شغل و درسش از همه چی مهم تر بود
ات با دقت به حرف های جیمین گوش میداد..اونا ویژگی های مشترک زیادی داشتن و توی این مدت به هم خیلی خوب کنار میومدن
ات هم یواشکی بین صحبت ها سر تا پای جیمین رو انالیز میکرد تا بتونه بهتر بشناستش....
ویو ات
ات= خب رسیدیم.... بازم از لطفتون ممنون اقای پارک
جیمین= من رو اقای پارک صدا نکن با جیمین راحت ترم
ات= اخه...
جیمین = همین که گفتم... گوشیتو بده
ات= چرا
جیمین=(با حالت کیوت و کمی عصبی) عه بده دیگه.....( گوشی رو از دستش گرفت)... این شماره منه اگه خواستی با کسی حرف بزنی یا به کمک نیاز داشتی پیام بده یا زنگ بزن
ات= باشه بازم ممنون
جیمین= خداحافظ
ات= خداحافظ اقای..پا.( جیمین کیوت و عصبی نگاش کرد)... جیمین
جیمین = دست تکون داد و رفت
ویو نویسنده= جیمین از اینکه یه دوست پیدا کرده که درکش میکنه و حرف هاشو گوش میده خیلی خوشحال و هیجان زده بود......
در حالی که غرق در فکر بود پیاده به سمت خونه راه افتاد...
( فردا صبح. دانشگاه)
هانول= اخ چه قدر سرم درد میکنه!
ات= بله منم اگه این قدر الکل میخوردم که برای همه ببعی تو بازیگوشی بخونم و بعد با خیالاتم بلند صحبت کنم و ابروی دوستم رو جلوی غریبه ها ببرم و بعدش فراموشی بگیرم....منم سرم درد میکرد!
هانول= اه باشه دیگه حالا هی به روم نیا...( حرفش با صدای بقیه دخترا قطع شد)
• هی استاد جدیدمون رو دیدی؟ میگن دوست دختری نداره ولی خیلی کراشه!
/من دیدمش اه خیلی خوش استایل و خوش هیکله
- باید مخشو بزنیم
ات= اینا درباره چی حرف میزنن!
هانول = درباره استاد دانشگاه جدیدمون دیگه امروز باهاش کلاس داریم.....اسمش کیم تهیونگه!
ات= چی؟ چی گفتی؟
ویو نویسنده= ات با حرف هانول شکه شده بود و فکر نمیکرد چیزی که تو ذهنشه واقعی باشه! ولی با دیدن استاد جدید دانشگاه..... شکش به یقین تبدیل شد... اره اون کیم تهیونگ پسر عموی ات بود که از بچگی اذیتش میکرد... دوباره قرار بود جلوی بچه های کلاس ضایع بشه مثل سال های اول تحصیلش که مستر کیم گند زده بود بهش ...)
ات= یا هفت جد بنگتن .... اخه خدایا چرا اونننن! ادم کم بود .....
هانول=( باخنده).... ات اروم باش اگه عمم ایجا بود به دلیل اینکه خیلی خرافاتی است میگفت که سرنوشته
ات= خفه شو تو هم....دوباره اقا منو جلو بقیه خورد میکنن بعد مثل فرشته نجات ادم میاد گند خودش رو جمع میکنه همه هم براش تا کمر خم میشن...
هانول= تازه مخ همه رو هم زده!
ات= اره مثل تو!🤣🤣
هانول= من نه بابا
ات= بیا بریم ببعی بازیگوش من اگه روش کراش نداری باید وسط کلاس برامون ببعی تو بازیگوشی بخونی!
.........................
خلاصه قسمت بعدی=
تهیونگ= سلام بچه ها. من کیم....
..
ات= کیم ببعی 3 ساله از سئول. هستم مستر کیم
هانول= ادم باش ات....
...................
/ همینه این قدر دوتاشون خوش قیافن....
- دوتاشون خیلی کراشن
- .................
- ته= خانم کیم بعد از کلاش تشریف بیارید دفتر من
- ات=........
نکته==🤗🤗 بچه ها من قست توهین به تهیونگ ت افراد دیگه این فیک رو ندارم....منم ارمیم و همشون رو خلی دوست دارم...اگه توهینی شده ببخشید ولی منظور خاصی نداشتم و این که یادتون باشه این فقط یه داستان فیکه!(عکس استایل ها گذاشته میشه تو پست بعدی!)
جیمین= یه جوری میتونی جبران کنی
ات= چجوری؟
جیمین = خب ازت میخوام با هم یکم پیاده روی کنیم
ات=( تو دلش= واقعا چرا پیاده روی؟انقدر بیکاره؟ کاش میشد وقت گران بهاشو ازش بخرم🤣
جیمین= حتما تعجب کردی.......خب من دوستای زیادی ندارم و کسی رو ندارم که باهاش حرف بزنم..
خواستم اینجوری جبان کنی...حالا که قبول نمیکنی به سلامت....مواظب دوستت باش خیلی مسته فکر کنم الان داره خواب پرنسس های دیزنی رو میبینه!🤣🤣(کمی ناراحت)
ات= نه بریم به هر حال این موقع شب خطر ناکه لطفا باهامون بیاید..
جیمین= باش بریم
( بیرون بار... ساعت 5 دقیقه بامداد)
جیمین= خب ازت خواستم بیایم پیاده روی که حرف بزنیم
ات= بله( دست هانول رو گرفته بود و هانول با حالت مستی کنارش راه میرفت)
جیمین= خب همین طور که فهمیدی فامیلی من پارک است ولی میتونی جیمین صدام کنی....... دانشگاهم تموم شده و 5 سال بود که به قصد ادامه تحصیل رفته بودم نیویورک و همین چند وقت برگشتم...... خب نوبت توعه
ات= منم کیم ات هستم...رشته داشگاهم آی تی ( ریاضی) است و اینم دوستم لی هانول( نویسنده= نمیدونم فامیلی هاشون درسته یا نه...یادم نمیاد)
ویو نویسنده=
ات و جیمین با هم تا خونه ات رفتن و توی راه ددرباره علاقه ها یا دوران بچگشون حرف زدن....
جیمین کم کم داشت از ات خوشش میومد و از این که حین حرف زدن بهش نگاه کنه لذنت میبرد ولی نمیتونست باور کنه که اون از کسی خوشش بیاد....این اصلا براش سابقه نداشت چون برای اون شغل و درسش از همه چی مهم تر بود
ات با دقت به حرف های جیمین گوش میداد..اونا ویژگی های مشترک زیادی داشتن و توی این مدت به هم خیلی خوب کنار میومدن
ات هم یواشکی بین صحبت ها سر تا پای جیمین رو انالیز میکرد تا بتونه بهتر بشناستش....
ویو ات
ات= خب رسیدیم.... بازم از لطفتون ممنون اقای پارک
جیمین= من رو اقای پارک صدا نکن با جیمین راحت ترم
ات= اخه...
جیمین = همین که گفتم... گوشیتو بده
ات= چرا
جیمین=(با حالت کیوت و کمی عصبی) عه بده دیگه.....( گوشی رو از دستش گرفت)... این شماره منه اگه خواستی با کسی حرف بزنی یا به کمک نیاز داشتی پیام بده یا زنگ بزن
ات= باشه بازم ممنون
جیمین= خداحافظ
ات= خداحافظ اقای..پا.( جیمین کیوت و عصبی نگاش کرد)... جیمین
جیمین = دست تکون داد و رفت
ویو نویسنده= جیمین از اینکه یه دوست پیدا کرده که درکش میکنه و حرف هاشو گوش میده خیلی خوشحال و هیجان زده بود......
در حالی که غرق در فکر بود پیاده به سمت خونه راه افتاد...
( فردا صبح. دانشگاه)
هانول= اخ چه قدر سرم درد میکنه!
ات= بله منم اگه این قدر الکل میخوردم که برای همه ببعی تو بازیگوشی بخونم و بعد با خیالاتم بلند صحبت کنم و ابروی دوستم رو جلوی غریبه ها ببرم و بعدش فراموشی بگیرم....منم سرم درد میکرد!
هانول= اه باشه دیگه حالا هی به روم نیا...( حرفش با صدای بقیه دخترا قطع شد)
• هی استاد جدیدمون رو دیدی؟ میگن دوست دختری نداره ولی خیلی کراشه!
/من دیدمش اه خیلی خوش استایل و خوش هیکله
- باید مخشو بزنیم
ات= اینا درباره چی حرف میزنن!
هانول = درباره استاد دانشگاه جدیدمون دیگه امروز باهاش کلاس داریم.....اسمش کیم تهیونگه!
ات= چی؟ چی گفتی؟
ویو نویسنده= ات با حرف هانول شکه شده بود و فکر نمیکرد چیزی که تو ذهنشه واقعی باشه! ولی با دیدن استاد جدید دانشگاه..... شکش به یقین تبدیل شد... اره اون کیم تهیونگ پسر عموی ات بود که از بچگی اذیتش میکرد... دوباره قرار بود جلوی بچه های کلاس ضایع بشه مثل سال های اول تحصیلش که مستر کیم گند زده بود بهش ...)
ات= یا هفت جد بنگتن .... اخه خدایا چرا اونننن! ادم کم بود .....
هانول=( باخنده).... ات اروم باش اگه عمم ایجا بود به دلیل اینکه خیلی خرافاتی است میگفت که سرنوشته
ات= خفه شو تو هم....دوباره اقا منو جلو بقیه خورد میکنن بعد مثل فرشته نجات ادم میاد گند خودش رو جمع میکنه همه هم براش تا کمر خم میشن...
هانول= تازه مخ همه رو هم زده!
ات= اره مثل تو!🤣🤣
هانول= من نه بابا
ات= بیا بریم ببعی بازیگوش من اگه روش کراش نداری باید وسط کلاس برامون ببعی تو بازیگوشی بخونی!
.........................
خلاصه قسمت بعدی=
تهیونگ= سلام بچه ها. من کیم....
..
ات= کیم ببعی 3 ساله از سئول. هستم مستر کیم
هانول= ادم باش ات....
...................
/ همینه این قدر دوتاشون خوش قیافن....
- دوتاشون خیلی کراشن
- .................
- ته= خانم کیم بعد از کلاش تشریف بیارید دفتر من
- ات=........
نکته==🤗🤗 بچه ها من قست توهین به تهیونگ ت افراد دیگه این فیک رو ندارم....منم ارمیم و همشون رو خلی دوست دارم...اگه توهینی شده ببخشید ولی منظور خاصی نداشتم و این که یادتون باشه این فقط یه داستان فیکه!(عکس استایل ها گذاشته میشه تو پست بعدی!)
۷.۹k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.