اونی چان من گیسوکمنده☆16
ناهویا:خب ما دیگه جلوتر نمیایم باجی مارو ببینه بدختیم
ا/ت: باشه ولی باجی هیچ... چیز نه ولش کن خدافز
سویا: خورافز
*ا/ت میره خونه و روی تختش دراز میکشه موقع خواب یاد خاطره های بچگیش با باجی میوفته*
________
●خاطره بچگی باجی و ا/ت همه اینها در افکار ا/ت و به زبون ا/ت است (ویو ا/ت)●
بچه بودیم دقیقا مثلا باجی منم با مایکی و دراکن و کاوزوتورا آشنا بودم
با همشون
از بچگی منم پیششون بودم
درواقع همه چیز خوب بود
《عکس ا/ت و باجی را در اسلاید دوم ببینید *ببخشید چشماش ابیه🦦*》
میتونم بگم اون روز یکی از بهترین روزا بود
باجی وقتی بچه بودیم به من خیلی اهمیت میداد نه مثل الان که الدنگ دراز بهم حتا فش میده
وقتی بچه بودیم باجی همیشه مراقبم بود الانم هست ولی نه اونجوری که نشون بده
عجیب نیست
خب بلخره آدما تغییرمیکنن
باجی هم دقیقا همونه
اونی چان همیشه باهام مهربونه
___________
*صبح شده پر ستاره چشمک بزن دوب....چیز نه یعنی صبح*
باجی: ا/ت خانوم نمیخوای بلند شی
ا/ت: چرا بزار بخوابم
باجی: ناهویا سه ساعته منتظرته
ا/ت: وایسا چرا منتظرمه؟
ناهویا: قرار بود برای تولد سویا کادو بخریم ا/ت
ا/تد وایسا ببینم امروز بودددد
*وی بلند میشه گوشیش چک میکنه با عجله میره صورتش میشوره لباساش میپوشه میاد سمت در*
ا/ت: مامان من بعدا صبحونه میخورم
*با ناهویا میرن بازار*
ا/ت: خوب چی بخریمبراش؟
ناهویا: از من میپرسی؟
ا/ت: راس میگی من آوردی چون خودت ایده نداشتی
ناهویا: ....
*وی فکرمیکند*
ا/ت: فهمیدمممم
ناهویا: چی فهمیدیییی؟
ا/ت: میتونیم براش یه گردنبند بخریممم
ناهویا: گردنبند؟
ا/ت: خب میدونی ست ۳ تایی
ناهویا: مگه دختره؟
ا/ت: نه ببین شاسگول پشمکی ۳ تا گردنبند میگیریم یکی اون میزاره یکی من یکی تو
ناهویا: خب چه شکلی باشه؟
ا/ت: میدونم چجوری باشه
*میرن میخرن*
ناهویا: ایده خوبی بود
*بعدا میگم چه شکلیه گرنبندا هاهاها*
______
*شب میشه که تولد سویا و ناهویاست*
ا/ت: خب سویا اینم کادوتههه
ناهویا: بله
*سویا بازمیکنه و میبینه یه گرنبند که شکل پشمک ابی روشه*
*ناهویا و ا/ت هم گردنبندشون نشون میدن*
ا/ت: ماهم داریم
*گرنبند ناهویا یه پشمک صورتیه مال ا/ت یه دختره که ۲ تا پشمک دستشه*
*سویا سرخ میشهههه*
سویا: اعححح؟ ممنون
باجی: ناهویا دلت کتک میخواد؟
*ا/ت به اجی نگاه میکنه*
ا/ت: باجی توهم دلت میخواد به مامان دوباره یه چیز بگم؟
باجی: سویا عزیزم تولدت مبارک باشههه پشمک عزیزممممم
*ناهویا میخنده*
ا/ت: باشه ولی باجی هیچ... چیز نه ولش کن خدافز
سویا: خورافز
*ا/ت میره خونه و روی تختش دراز میکشه موقع خواب یاد خاطره های بچگیش با باجی میوفته*
________
●خاطره بچگی باجی و ا/ت همه اینها در افکار ا/ت و به زبون ا/ت است (ویو ا/ت)●
بچه بودیم دقیقا مثلا باجی منم با مایکی و دراکن و کاوزوتورا آشنا بودم
با همشون
از بچگی منم پیششون بودم
درواقع همه چیز خوب بود
《عکس ا/ت و باجی را در اسلاید دوم ببینید *ببخشید چشماش ابیه🦦*》
میتونم بگم اون روز یکی از بهترین روزا بود
باجی وقتی بچه بودیم به من خیلی اهمیت میداد نه مثل الان که الدنگ دراز بهم حتا فش میده
وقتی بچه بودیم باجی همیشه مراقبم بود الانم هست ولی نه اونجوری که نشون بده
عجیب نیست
خب بلخره آدما تغییرمیکنن
باجی هم دقیقا همونه
اونی چان همیشه باهام مهربونه
___________
*صبح شده پر ستاره چشمک بزن دوب....چیز نه یعنی صبح*
باجی: ا/ت خانوم نمیخوای بلند شی
ا/ت: چرا بزار بخوابم
باجی: ناهویا سه ساعته منتظرته
ا/ت: وایسا چرا منتظرمه؟
ناهویا: قرار بود برای تولد سویا کادو بخریم ا/ت
ا/تد وایسا ببینم امروز بودددد
*وی بلند میشه گوشیش چک میکنه با عجله میره صورتش میشوره لباساش میپوشه میاد سمت در*
ا/ت: مامان من بعدا صبحونه میخورم
*با ناهویا میرن بازار*
ا/ت: خوب چی بخریمبراش؟
ناهویا: از من میپرسی؟
ا/ت: راس میگی من آوردی چون خودت ایده نداشتی
ناهویا: ....
*وی فکرمیکند*
ا/ت: فهمیدمممم
ناهویا: چی فهمیدیییی؟
ا/ت: میتونیم براش یه گردنبند بخریممم
ناهویا: گردنبند؟
ا/ت: خب میدونی ست ۳ تایی
ناهویا: مگه دختره؟
ا/ت: نه ببین شاسگول پشمکی ۳ تا گردنبند میگیریم یکی اون میزاره یکی من یکی تو
ناهویا: خب چه شکلی باشه؟
ا/ت: میدونم چجوری باشه
*میرن میخرن*
ناهویا: ایده خوبی بود
*بعدا میگم چه شکلیه گرنبندا هاهاها*
______
*شب میشه که تولد سویا و ناهویاست*
ا/ت: خب سویا اینم کادوتههه
ناهویا: بله
*سویا بازمیکنه و میبینه یه گرنبند که شکل پشمک ابی روشه*
*ناهویا و ا/ت هم گردنبندشون نشون میدن*
ا/ت: ماهم داریم
*گرنبند ناهویا یه پشمک صورتیه مال ا/ت یه دختره که ۲ تا پشمک دستشه*
*سویا سرخ میشهههه*
سویا: اعححح؟ ممنون
باجی: ناهویا دلت کتک میخواد؟
*ا/ت به اجی نگاه میکنه*
ا/ت: باجی توهم دلت میخواد به مامان دوباره یه چیز بگم؟
باجی: سویا عزیزم تولدت مبارک باشههه پشمک عزیزممممم
*ناهویا میخنده*
۷.۳k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.