♡I'm Army♡ ♡پارت اخر♡
که هولم داد و افتادم رو تخت و همینطوری میبوسیدم که یهو دستاشو رو پهلوم حس کردم که کم کم داشت میرفت بالا تر که یهو لباسمو دراوورد
ات: چی .....کار .....میکن....ی
کوکی:تن....بیهت......میک....نم
ات:نمیدونم چرا ولی کنترلم دست خودم نبود و شروع کردم به باز کردن دکمه های لباسش که هردو لباسامون درومده بود و یک شب خاطر انگیز شد
فردا صبح:
کوک : چشمام و باز کردم که دیدم من و ات هردو فقط شلوار پامونه که یاد دیشب افتادم که دستم و گزاشتم رو لپ ات
کوک: لیدی حتی تو خوابم مثل فرشته های نمیخوای بیدار شی
ات: نه میخوام بیشتر تو بغلت باشم
کوک:ولی من دلم میخواد که تورو مثل دیشب
ات:ساک باش تا جرواجرت نکردم میدونی چه قدر گردنم درد میکنه با اون کیس مارک هایی که گزاشتی
کوک: من نمیتونم از چیزای خوشمزه دل بکنم
ات: بیخیال
و روم و کردم اونور و بالشت و بغل کردم
کوک: هوی حق نداری جز من کسی دیگه رو بغل کنی حتی بالشت
ات:توهم حق نداری من و اذیت کنی
کوک:باش اذیت نمیکنم فقط من و بغل کن(با لحن کیوت)
ات: باش و بغلش کردم و بعد پاشدیم لباسامون و پوشیدیم
که یهو صدای اژیر اتیش اومد که یهو یکی داد زد فرار کنین اتیش الان هتل میترکه فرار کنین
که من و کوک عین جت پریدیم بیرون که بعد کلی تلاش اومدیم از هتل بیرون که یهو
جین: جیسو تو اشپز خونه گیر کرده من حواسم نبود( با گریه و داد)
ات: باید نجاتش بدیم
پی دی نیم: نه الان هتل منفجر میشه
ات: من میرم که کوک دستم و گرفت
کوک: تو هیچ جا نمیری
ات:باشه
ات: ای وای اونجارو
کوک: چی که یهو دیدم ات رفت داخل
کوک: ای دختر دیوونه که یهو جیسو و ات داشتن میومدن که یهو لباس ات گیر کرد خواستم برم که پی دی نیم تزاشت و هی داد میزدم ات ات که یهو ات جیسو رو هل دادو یهو هتل منفجر شد
کوک: نههههههههههههههههههههه
کوک: اتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
من و تنها نزار اتتتتتتتتتتتتتتتتتت
که اونجا همه فهمیدن که ات و کوکی قرار میزارن ولی دیگه ات میرده بود
ات: چی .....کار .....میکن....ی
کوکی:تن....بیهت......میک....نم
ات:نمیدونم چرا ولی کنترلم دست خودم نبود و شروع کردم به باز کردن دکمه های لباسش که هردو لباسامون درومده بود و یک شب خاطر انگیز شد
فردا صبح:
کوک : چشمام و باز کردم که دیدم من و ات هردو فقط شلوار پامونه که یاد دیشب افتادم که دستم و گزاشتم رو لپ ات
کوک: لیدی حتی تو خوابم مثل فرشته های نمیخوای بیدار شی
ات: نه میخوام بیشتر تو بغلت باشم
کوک:ولی من دلم میخواد که تورو مثل دیشب
ات:ساک باش تا جرواجرت نکردم میدونی چه قدر گردنم درد میکنه با اون کیس مارک هایی که گزاشتی
کوک: من نمیتونم از چیزای خوشمزه دل بکنم
ات: بیخیال
و روم و کردم اونور و بالشت و بغل کردم
کوک: هوی حق نداری جز من کسی دیگه رو بغل کنی حتی بالشت
ات:توهم حق نداری من و اذیت کنی
کوک:باش اذیت نمیکنم فقط من و بغل کن(با لحن کیوت)
ات: باش و بغلش کردم و بعد پاشدیم لباسامون و پوشیدیم
که یهو صدای اژیر اتیش اومد که یهو یکی داد زد فرار کنین اتیش الان هتل میترکه فرار کنین
که من و کوک عین جت پریدیم بیرون که بعد کلی تلاش اومدیم از هتل بیرون که یهو
جین: جیسو تو اشپز خونه گیر کرده من حواسم نبود( با گریه و داد)
ات: باید نجاتش بدیم
پی دی نیم: نه الان هتل منفجر میشه
ات: من میرم که کوک دستم و گرفت
کوک: تو هیچ جا نمیری
ات:باشه
ات: ای وای اونجارو
کوک: چی که یهو دیدم ات رفت داخل
کوک: ای دختر دیوونه که یهو جیسو و ات داشتن میومدن که یهو لباس ات گیر کرد خواستم برم که پی دی نیم تزاشت و هی داد میزدم ات ات که یهو ات جیسو رو هل دادو یهو هتل منفجر شد
کوک: نههههههههههههههههههههه
کوک: اتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
من و تنها نزار اتتتتتتتتتتتتتتتتتت
که اونجا همه فهمیدن که ات و کوکی قرار میزارن ولی دیگه ات میرده بود
۱۶.۸k
۱۹ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.