رمان ارزوی پنهانی من پارت 2
بدو رفتیم تو اتاقو درو قفل کردیم جولی گفت زود باشین به پولیس زنگ بزنید من و لونا و جولی گوشی مونو تو خونه جا گزاشته بودیمو امی خوشبختانه گوشیشو جا نزاشته بودو به پولیس زنگ زدو تا پلیسا بیان پولیس پشت خط باهامون داشت صحبت میکردو یهو یه صدایی از دیوار اوتاقم که پوشت دیوار اوتاقم یه جنگل پر از درخت بود صدای کوبیدنه یه وسیله ای اومد و ما فکر کردیم شاید یه گوربه ای چیزی باشه که داشته ورجو وورجه میکرده همون لحظه یه صدای بالا اومدن چیزی از دیوار اومدو منم رفتم از پنجره ی اتاقم که باز بودو یه نگاه بندازم دیدم همون همسایه ی دیوونمون با نردبون داره میاد بالا زود پنجررو بستم و قفل کردم که پنجره شکستو همون موقه به پولیس پشت خط گفتم که پنجررو شکونده و داره میاد از نردبون بالا پلیس گفت نگران نباشید پولیسا تقریبا رسیدن و همون لحظه..........
۱.۵k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.