"•میکاپر من•" "•پارت1•"
کاترین
صدای خنده هامون کل اتاق رو پر کرده بود اینبار رزی بطری رو چرخوند سرش شد سمت من تهش شد سمت لیسا ـــ جرعت یا حقیقت؟. با مکث گفتم ـــ جرعت. لیسا نگاهی به جنی انداخت و چشمی ریزی زد جنی هم در جواب لیسا لبخند شیطانی زد و دستشو کرد تو جیبش و از داخل جیبش یه کاغذ درآورد لیسا کاغذو از جنی گرفت و دستشو متقابلم دراز کرد ـــ کتی خانم اگه جرعت داری به این شماره پیام بده و بگو ددیم میشی؟.با حرفش ابرو هامو دادم بالا و انگشت اشارمو سمت خودم گرفتم ـــ من! لیسا لبخند ژکوندی زد ـــ اره تو نکنه جرعتشو نداری؟. با حرفش پوزخند زدم ـــ من عمرا!~~. کاغذ رو از دستش قاپیدم و گوشیمو از جیبم درآوردم شمارو به اسم ♡ سیوش کردم... وقتی شماره سیو شد رفتم ببینم واتساپ داره یا نه از شانس خوبم واتساپ داشت یکم منتظر شدم تا عکس پروفایلشو بیاره بالا با دیدن پروفایل که عکس یونتان بود با خودم گفتم حتما یه آرمیه پوفی کردم و بهش اس دادم
ـ سلام
ـ ددی من میشی؟
گوشیو سمت لیسا گرفتم ـــ هوم دیدی جرعتشو داشتم. لیسا سرشو تکون داد ـــ باید منتظر بمونیم ببینیم چی میگه بازی بسه بچه ها. همه حرفشو تاکید کردن منم بدم نمیومد تا ببینم جوابش چیه. یه ساعت گذشت اما جوابی دریافت نکردم. جنی کلافه شده بود و لب و لوچشو آویزون کرد ــ چرا جواب نمیده مطمئنی شمارو درست سیو کردی؟. سرمو تکون دادم ـــ اره بابا اگه اشتباه سیو میکردم پروفشو نشون نمیاد. یه چند دیقه گذشت که جیسو وارد اتاق شد. جیسوــ بچه ها دیر وقته کمپانی ون شخصیو فرستاده بهتره بریم. رزی با حالت اعتراض گفت ـــ اوو هنوز زوده کجا بریم. جیسو اشاره کرد به ساعت ـــ رزی خانم یه نگاه به ساعت بنداز فقط چند دیقه تا نیمه شب مونده. رزی از جاش بلند شد ـــ اهوم بریم فک کنم کتی هم خسته باشه. خسته نبودم اما چشمام داشت بسته میشود خمیازه ای کشیدم و گفتم ـــ خو مزاحما لطفا رفع زحمت کنید من خوابم میاد. لیسا کوسن مبل رو برداشت محکم زد تو سرم. کاترین ـــ اخ دیوونه چرا میزنی؟ لیسا لبخند پیروزمندانه زد ـــ باید افتخار کنی که گروه بلک پینک باهات دوسته همنشینی با ما خیلی سخته فدات شم. دستمو کردم تو موهامو با اینکه جنی دختر عموم بود اما لیسا رو خیلی دوست داشتم درست مثل خواهرم بود ـــ لیسا خانم از کلمه فدات شم دوباره نبینم استفاده کنی اون کلمه تیکه کلام منه. لیسا که داشت میرفت بیرون با دستش یه برو بابایی بهم نشون داد.... بعد از خدافظی با دخترا اومدم رو تخت دراز کشیدم، اصلا نفهمیدم کی خوابم برد... صبح با صدا زدن های مامانم چشمامو کمی باز کردم ـــ مامان ولم کن خوابم میاد. خواستم چشمامو ببینم که پتو محکم از سرم کشیده شد و یه لیوان آب روم خالی شد سیخ سر جام نشستم ـــ مامان نمیگی من سکته بزنم چی میشه. مامانم با دستش یکی اروم زد تو سرم ـــ دختر مگه امروز آزمون نداشتی؟. تازه یادم اومد کمپانی بیگ هیت نیاز به میکاپر داشت و اسم منم تو لیست شرکت کننده ها بود، نگاه تند و تیزی به ساعت انداختم یک نیم ساعت دیگه آزمون شروع میشد تند از رخت خواب اومدم بیرون و به سمت سرویس بهداشتی حرکت کردم... بعد از انجام دادن کارام از سرویس اومدم بیرون و به سمت کشوی لباسم رفتم باید امروز خوب لباس بپوشم با وسواس تمام یه لباس خوب انتخاب کردم... بعد از تعویض لباس با لباس خوابم رفت سمت میز ارایشی چون پوستم سفید بود نیازی به سفید کننده نداشتم برا همین یه رژ کمرنگ صورتی به لبام زدم موهامو یه شونه سری سری کردم، کیفمو برداشتم و مدارک لازم رو به همراه گوشی توش ریختم... پا تند کردم و به سمت پله ها حرکت کردم... چون سرعتم زیاد بود رو آخرین پله نزدیک بود بیوفتم که محکم خودمو به میله گرفتم تا از افتادنم خوداری کنم ـــ دختر کی دنبالت کرده که اینجوری از پله ها اومدی پایین؟ نفس راحتی کشیدم ـــ مامان دیدی چی شد خواستم بیوفتم اما اگه این میله نبود مرده بودم. مامانم خنده ای کردم ـــ الان بیاد صبحونتو کامل بخور تا ضعف نکنی. اصلا یادم نبود که دیر شده ـــ نه مامی تو راه یه چیز میگرم و میخورم،با خداحافظی کردن از خونه خارج شدم و تا کمپانی دویدم..... بعد از چند دیقه دویدن به کمپانی رسیدم، وایسادم و دستامو زدم به زانوم تند تند نفس میکشیدم وقتی نفسام منظم شد به سمت در وردی کمپانی حرکت کردم خواستم وارد کمپانی شم که نگهبان جلوم رو گرفت ـــ ورود افرادی که کارمند این کمپانی نیستن ممنوعه خانم. لبخندی زدم ـــ من برای آزمون اومدم.
"•پایان پارت اول•"
پ.ن: بچه ها حتما پست بعدیو بخونید
"•برای پارت بعد لایکا برسه به 8 تا•"
صدای خنده هامون کل اتاق رو پر کرده بود اینبار رزی بطری رو چرخوند سرش شد سمت من تهش شد سمت لیسا ـــ جرعت یا حقیقت؟. با مکث گفتم ـــ جرعت. لیسا نگاهی به جنی انداخت و چشمی ریزی زد جنی هم در جواب لیسا لبخند شیطانی زد و دستشو کرد تو جیبش و از داخل جیبش یه کاغذ درآورد لیسا کاغذو از جنی گرفت و دستشو متقابلم دراز کرد ـــ کتی خانم اگه جرعت داری به این شماره پیام بده و بگو ددیم میشی؟.با حرفش ابرو هامو دادم بالا و انگشت اشارمو سمت خودم گرفتم ـــ من! لیسا لبخند ژکوندی زد ـــ اره تو نکنه جرعتشو نداری؟. با حرفش پوزخند زدم ـــ من عمرا!~~. کاغذ رو از دستش قاپیدم و گوشیمو از جیبم درآوردم شمارو به اسم ♡ سیوش کردم... وقتی شماره سیو شد رفتم ببینم واتساپ داره یا نه از شانس خوبم واتساپ داشت یکم منتظر شدم تا عکس پروفایلشو بیاره بالا با دیدن پروفایل که عکس یونتان بود با خودم گفتم حتما یه آرمیه پوفی کردم و بهش اس دادم
ـ سلام
ـ ددی من میشی؟
گوشیو سمت لیسا گرفتم ـــ هوم دیدی جرعتشو داشتم. لیسا سرشو تکون داد ـــ باید منتظر بمونیم ببینیم چی میگه بازی بسه بچه ها. همه حرفشو تاکید کردن منم بدم نمیومد تا ببینم جوابش چیه. یه ساعت گذشت اما جوابی دریافت نکردم. جنی کلافه شده بود و لب و لوچشو آویزون کرد ــ چرا جواب نمیده مطمئنی شمارو درست سیو کردی؟. سرمو تکون دادم ـــ اره بابا اگه اشتباه سیو میکردم پروفشو نشون نمیاد. یه چند دیقه گذشت که جیسو وارد اتاق شد. جیسوــ بچه ها دیر وقته کمپانی ون شخصیو فرستاده بهتره بریم. رزی با حالت اعتراض گفت ـــ اوو هنوز زوده کجا بریم. جیسو اشاره کرد به ساعت ـــ رزی خانم یه نگاه به ساعت بنداز فقط چند دیقه تا نیمه شب مونده. رزی از جاش بلند شد ـــ اهوم بریم فک کنم کتی هم خسته باشه. خسته نبودم اما چشمام داشت بسته میشود خمیازه ای کشیدم و گفتم ـــ خو مزاحما لطفا رفع زحمت کنید من خوابم میاد. لیسا کوسن مبل رو برداشت محکم زد تو سرم. کاترین ـــ اخ دیوونه چرا میزنی؟ لیسا لبخند پیروزمندانه زد ـــ باید افتخار کنی که گروه بلک پینک باهات دوسته همنشینی با ما خیلی سخته فدات شم. دستمو کردم تو موهامو با اینکه جنی دختر عموم بود اما لیسا رو خیلی دوست داشتم درست مثل خواهرم بود ـــ لیسا خانم از کلمه فدات شم دوباره نبینم استفاده کنی اون کلمه تیکه کلام منه. لیسا که داشت میرفت بیرون با دستش یه برو بابایی بهم نشون داد.... بعد از خدافظی با دخترا اومدم رو تخت دراز کشیدم، اصلا نفهمیدم کی خوابم برد... صبح با صدا زدن های مامانم چشمامو کمی باز کردم ـــ مامان ولم کن خوابم میاد. خواستم چشمامو ببینم که پتو محکم از سرم کشیده شد و یه لیوان آب روم خالی شد سیخ سر جام نشستم ـــ مامان نمیگی من سکته بزنم چی میشه. مامانم با دستش یکی اروم زد تو سرم ـــ دختر مگه امروز آزمون نداشتی؟. تازه یادم اومد کمپانی بیگ هیت نیاز به میکاپر داشت و اسم منم تو لیست شرکت کننده ها بود، نگاه تند و تیزی به ساعت انداختم یک نیم ساعت دیگه آزمون شروع میشد تند از رخت خواب اومدم بیرون و به سمت سرویس بهداشتی حرکت کردم... بعد از انجام دادن کارام از سرویس اومدم بیرون و به سمت کشوی لباسم رفتم باید امروز خوب لباس بپوشم با وسواس تمام یه لباس خوب انتخاب کردم... بعد از تعویض لباس با لباس خوابم رفت سمت میز ارایشی چون پوستم سفید بود نیازی به سفید کننده نداشتم برا همین یه رژ کمرنگ صورتی به لبام زدم موهامو یه شونه سری سری کردم، کیفمو برداشتم و مدارک لازم رو به همراه گوشی توش ریختم... پا تند کردم و به سمت پله ها حرکت کردم... چون سرعتم زیاد بود رو آخرین پله نزدیک بود بیوفتم که محکم خودمو به میله گرفتم تا از افتادنم خوداری کنم ـــ دختر کی دنبالت کرده که اینجوری از پله ها اومدی پایین؟ نفس راحتی کشیدم ـــ مامان دیدی چی شد خواستم بیوفتم اما اگه این میله نبود مرده بودم. مامانم خنده ای کردم ـــ الان بیاد صبحونتو کامل بخور تا ضعف نکنی. اصلا یادم نبود که دیر شده ـــ نه مامی تو راه یه چیز میگرم و میخورم،با خداحافظی کردن از خونه خارج شدم و تا کمپانی دویدم..... بعد از چند دیقه دویدن به کمپانی رسیدم، وایسادم و دستامو زدم به زانوم تند تند نفس میکشیدم وقتی نفسام منظم شد به سمت در وردی کمپانی حرکت کردم خواستم وارد کمپانی شم که نگهبان جلوم رو گرفت ـــ ورود افرادی که کارمند این کمپانی نیستن ممنوعه خانم. لبخندی زدم ـــ من برای آزمون اومدم.
"•پایان پارت اول•"
پ.ن: بچه ها حتما پست بعدیو بخونید
"•برای پارت بعد لایکا برسه به 8 تا•"
۳۴.۹k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱