شات۱
های اسمم فیسایو هستش ۱۹ سالمه و یک عکاس هستم(اونایی که میرن تو جنگل عکس میگیرن)امروز باید میرفتم دریای جیجو(از خود دراوردنی) تو راه زراقه،فیلو....دیدم و ....یه تمساح قرار بود پدرم جیک(برادر کوچولوش که ۱۵ سالشه)بیاره مادر ناتنیم مارو نمیخواد پس تصمیم میگیرم کجا رفتم اونم ببرم
بابام با ماشینش جیک رو اورد و رفت
جیک:چطوری
فی:مرسی مصتر
جیک:ههه 😌
فی:بیا بریم چادر رو بزنم بشینی اونجا خب؟
جیک:باشه فقط گوشیم شارژ نداره
فی:بیا(همون دستگاه هستش که چیز میکنی چیز میکنه🤣🤣)
جیک:ممنون
~بعد یه ربع~
فی:اینجا بشین و هیچ جا نرو...اصلا
جیک:خیالت راحت
فی:فکر نکنم خیالم راحت باشه از تو
جیک:برو دیگه اه
فی:هوم
از زبان فی: رفتم پیش اون خرگوشایه زیبا داشتمعکس میگرفتم که صدای جیغ جیک رو شنیدم چون فتصله زبادی با چادر نداشتم و چادر هم نزدیک دریا بود نکنه...تمساح نههههه
زود رفتم پیش چادر یا خدااا نیستش رفتم پیش دریا نبوددددد
وایییی داشت گریم میگرفت
نشستم رو زمی اونقدر گریه کردم که نفهمیدم چقدر گذشت
دیگه داشتم نا امید میشدم
داشتم میرفتم که تو اب لباس جیک رو دیدم زود برش داشتم یعنی غرق شده؟
وایییییییی
صدای اب زیادی زیاد بود
نکنه میخواد طوفان بیاد
شرطا:
کامنتا:۱۰
لایکا:۳۰
بابام با ماشینش جیک رو اورد و رفت
جیک:چطوری
فی:مرسی مصتر
جیک:ههه 😌
فی:بیا بریم چادر رو بزنم بشینی اونجا خب؟
جیک:باشه فقط گوشیم شارژ نداره
فی:بیا(همون دستگاه هستش که چیز میکنی چیز میکنه🤣🤣)
جیک:ممنون
~بعد یه ربع~
فی:اینجا بشین و هیچ جا نرو...اصلا
جیک:خیالت راحت
فی:فکر نکنم خیالم راحت باشه از تو
جیک:برو دیگه اه
فی:هوم
از زبان فی: رفتم پیش اون خرگوشایه زیبا داشتمعکس میگرفتم که صدای جیغ جیک رو شنیدم چون فتصله زبادی با چادر نداشتم و چادر هم نزدیک دریا بود نکنه...تمساح نههههه
زود رفتم پیش چادر یا خدااا نیستش رفتم پیش دریا نبوددددد
وایییی داشت گریم میگرفت
نشستم رو زمی اونقدر گریه کردم که نفهمیدم چقدر گذشت
دیگه داشتم نا امید میشدم
داشتم میرفتم که تو اب لباس جیک رو دیدم زود برش داشتم یعنی غرق شده؟
وایییییییی
صدای اب زیادی زیاد بود
نکنه میخواد طوفان بیاد
شرطا:
کامنتا:۱۰
لایکا:۳۰
۶۲.۷k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.