فیک مرد من
فیک مرد من
پارت ۹
ا.ت:آها آره
چانیول:باشه راستی تو خوردی(منحرف بدبخت)
ا.ت:آره من کم خوردم
چانیول:باشه پس به مامان و بابا میگم
ا.ت:بگو دیگه اجازه میدن
چانیول:آها آخه چند سال پیش که من آمریکا نرفته بودم اجازه نمیدادن
ا.ت:نه الان اجازه میدن
چانیول :باشه دیگه خداحافظ بعدا میبینمت راستی شمارتو بده
ا.ت:(..........) بیا اینم شمارم راستی نمیای
چانیول:نه یونا مسته
یونا:من کجا مستم
ا.ت:یونا هیچی نگو
یونا:...
ا.ت:خب مست باشه مگه چیه
چانیول:هیچی بزارش واسه بعد
ا.ت:باشه راستی بیا آدرس خونه یموقع اگه خواستی بیای(.......................)
چانیول:باشه ممنون فقط یونا رانندگی میکنه
ا.ت:نه من رانندگی میکنم
چانیول:آها ولی بازم مراقب باش
ا.ت:باشه مراقبم خداحافظ
چانیول:باشه خداحافظ
ا.ت:منو یونا داشتیم میرفتیم که یهو لیا اومد
لیا:باید از کوک جداشی کوک هیچ حسی به تو نداره اون فقط منو دوست داره
ا.ت: همونطور که کوک گفت اون منو دوست و اگه تو نمیتونی باور کنی مشکل خودته
لیا:اون تورو دوست نداره اون فقط میخواد من حسودی کنم
(بچه ها چانیول از بار رفته)
ا.ت:لیا حوصله ی چرت و پرت هات رو ندارم برو کنار
لیا:و اگه نرم
ا.ت:بدون توجه به حرفش کنار زدمشو رفتم سوار ماشین شدم و راه افتادم یونا داشت دیوونه بازی در میآورد حوصلم سر رفته و گفتم
ا.ت:یونا ساکت شو ساکت شد و دیگه هیچ حرفی نزد
لیا:باید یکاری کنم کوک و ا.ت از هم جداشن آها فهمیدم
بورام:خب نقشه چیه
یوری:راست میگه نقشرو بگو
لیا:ما باید یکم خودمون رو زخمی کنیم
یوری:خب این چطوری باعث جدایی تو و کوک میشه
بورام:چرا باید خودمون رو زخمی کنیم؟
لیا:احمقا ما که خودمون رو واقعا زخمی نمیکنیم که
یوری:پس چی
لیا :دو دقیقه به حرفم گوش کنید میگم
لایک و کامنت یادت نره❤️🩹💬
پارت ۹
ا.ت:آها آره
چانیول:باشه راستی تو خوردی(منحرف بدبخت)
ا.ت:آره من کم خوردم
چانیول:باشه پس به مامان و بابا میگم
ا.ت:بگو دیگه اجازه میدن
چانیول:آها آخه چند سال پیش که من آمریکا نرفته بودم اجازه نمیدادن
ا.ت:نه الان اجازه میدن
چانیول :باشه دیگه خداحافظ بعدا میبینمت راستی شمارتو بده
ا.ت:(..........) بیا اینم شمارم راستی نمیای
چانیول:نه یونا مسته
یونا:من کجا مستم
ا.ت:یونا هیچی نگو
یونا:...
ا.ت:خب مست باشه مگه چیه
چانیول:هیچی بزارش واسه بعد
ا.ت:باشه راستی بیا آدرس خونه یموقع اگه خواستی بیای(.......................)
چانیول:باشه ممنون فقط یونا رانندگی میکنه
ا.ت:نه من رانندگی میکنم
چانیول:آها ولی بازم مراقب باش
ا.ت:باشه مراقبم خداحافظ
چانیول:باشه خداحافظ
ا.ت:منو یونا داشتیم میرفتیم که یهو لیا اومد
لیا:باید از کوک جداشی کوک هیچ حسی به تو نداره اون فقط منو دوست داره
ا.ت: همونطور که کوک گفت اون منو دوست و اگه تو نمیتونی باور کنی مشکل خودته
لیا:اون تورو دوست نداره اون فقط میخواد من حسودی کنم
(بچه ها چانیول از بار رفته)
ا.ت:لیا حوصله ی چرت و پرت هات رو ندارم برو کنار
لیا:و اگه نرم
ا.ت:بدون توجه به حرفش کنار زدمشو رفتم سوار ماشین شدم و راه افتادم یونا داشت دیوونه بازی در میآورد حوصلم سر رفته و گفتم
ا.ت:یونا ساکت شو ساکت شد و دیگه هیچ حرفی نزد
لیا:باید یکاری کنم کوک و ا.ت از هم جداشن آها فهمیدم
بورام:خب نقشه چیه
یوری:راست میگه نقشرو بگو
لیا:ما باید یکم خودمون رو زخمی کنیم
یوری:خب این چطوری باعث جدایی تو و کوک میشه
بورام:چرا باید خودمون رو زخمی کنیم؟
لیا:احمقا ما که خودمون رو واقعا زخمی نمیکنیم که
یوری:پس چی
لیا :دو دقیقه به حرفم گوش کنید میگم
لایک و کامنت یادت نره❤️🩹💬
۳.۶k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.