تناسخ ۵ عدد اسکل به توکیو ریونجرز ( پارت ۴ ) :
تناسخ ۵ عدد اسکل به توکیو ریونجرز ( پارت ۴ ) :
شیزوکو : ☆^☆ عرررر دوریاکییییی ؟ اریگاتو ناهویا اونی چانننننن
رفتم یسر به کمد لباسام زدم : یا حضرت گوجو .... چقد هودی و لباس و دامن
عرررر دامناش کوتاهنننن میتونم با هودیم بپوشمممم . کشوهامو دیدم و یهو دیدم کلی جوراب بلند هس ... کامی ساما .... اریگاتوووو .... روی میز تحریرم چنتا عکس بچگی داشتم ... آع .... وایسا ببینم من ... چقد خوشگلمممممم .... چشمای سیاه و موهای سیاه کوتاه با رگه های حالت دار صورتی و ابی .... برگام
یه هودی سیاه با دامن بنفش و جوراب سیاه بلند پوشیدم و رفتم از پله ها پایین
ناهویا : اااا .... شیزوکو امروز مگه مدرسه نداری ؟
شت تازه یادم افتاد باید برم مدرسه ... جر
رفتم دوباره بلا و لباس مدرسمو پوشیدم و اومدم برا صبونه . چقد دوریاکیش شیریننننن بودددد . خلاصه که از اونی چانام خدافظی کردم و رفتم سمت مدرسه .
که یهوووو
با یه دختر مو یخی با رگه های ابی و صورتی با چشمای آبی یخی و صورتی برخورد کردم .... ص..صب کن ... چقد شبی اوسی نکا...
اون دختر با تعجب بهم زل زده بود و یهو باهم جیغ کشیدیم
نکا عررررر تویییی
نکا : سیییییییییییسسسس ... من اینجا اسمم ری چانه یادت رفته ؟
من : امممم .... خواهر برادر نداری ؟ من خواهر ناهویا سویااااممم
ری : اره لامصب چقد خوشگلی
من : خفه شوتوعم خیلی خوشگل شدی
ری : داشتم میگفتم .... من خواهر باجیم ...
ادامه در پارت بعدییییی ..... ❤
شیزوکو : ☆^☆ عرررر دوریاکییییی ؟ اریگاتو ناهویا اونی چانننننن
رفتم یسر به کمد لباسام زدم : یا حضرت گوجو .... چقد هودی و لباس و دامن
عرررر دامناش کوتاهنننن میتونم با هودیم بپوشمممم . کشوهامو دیدم و یهو دیدم کلی جوراب بلند هس ... کامی ساما .... اریگاتوووو .... روی میز تحریرم چنتا عکس بچگی داشتم ... آع .... وایسا ببینم من ... چقد خوشگلمممممم .... چشمای سیاه و موهای سیاه کوتاه با رگه های حالت دار صورتی و ابی .... برگام
یه هودی سیاه با دامن بنفش و جوراب سیاه بلند پوشیدم و رفتم از پله ها پایین
ناهویا : اااا .... شیزوکو امروز مگه مدرسه نداری ؟
شت تازه یادم افتاد باید برم مدرسه ... جر
رفتم دوباره بلا و لباس مدرسمو پوشیدم و اومدم برا صبونه . چقد دوریاکیش شیریننننن بودددد . خلاصه که از اونی چانام خدافظی کردم و رفتم سمت مدرسه .
که یهوووو
با یه دختر مو یخی با رگه های ابی و صورتی با چشمای آبی یخی و صورتی برخورد کردم .... ص..صب کن ... چقد شبی اوسی نکا...
اون دختر با تعجب بهم زل زده بود و یهو باهم جیغ کشیدیم
نکا عررررر تویییی
نکا : سیییییییییییسسسس ... من اینجا اسمم ری چانه یادت رفته ؟
من : امممم .... خواهر برادر نداری ؟ من خواهر ناهویا سویااااممم
ری : اره لامصب چقد خوشگلی
من : خفه شوتوعم خیلی خوشگل شدی
ری : داشتم میگفتم .... من خواهر باجیم ...
ادامه در پارت بعدییییی ..... ❤
۲.۲k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.