آوای دروغین
آوای دروغین
part 10.
۱۰
صبح با نوری که تو چشمام میخورد بیدار شدم
بعد از اینکه یکم به خودم کش و قوس دادم رفتم بیرون
به محض بیرن اومدنم از اتاق جونگکوکو دیدم که انگار میخواست در بزنه با دیدن من سریع دستشو انداخت پایین خواستم سلام بدم که یادم اومد دیشب باهام چطوری رفتار کرده بود پس منصرف شدم اونم یکم نگاه کرد و بعد رفت پسرهی روانپریش
رفتم آشپزخونه که دیدم همشون جمعن به جز کوک یکی یکی بهم سلام دادن منم جوابشونو دادم
اول خواستم باهاشون سرسنگین رفتار کنم ولی چرا باید با پسرا اینطوری رفتار کنم اونا که به من چیزی نگفتن پس فقط با کوک سرد رفتار میکنم که حساب کار دستش بیاد
منم نشستم سر میز و مشغول خوردن شدم(انگار نه انگار که اومده کار کنه همش میخوره و میخوابه)
یکم بعد کوک وارد شد اصلا نگاش نکردم اومد نشست دقیقا کنار من
یعنی پشیمونه؟بایدم باشه اونهمه حرف زده بهم پشیمونم نباشه حالا باید بیای منت کشی جونگکوک خان
بعد از اینکه یکم خوردم پاشدم و وقتی میخواستم از آشپز خونه برم بیرون یه نگاه سرسری بهش انداختم
یه حوله دور گردنش بود پس از حموم اومده بود موهاشم خیس بود و چسبیده بود به پیشونیش عه آوینا تو که هیز نبودی به خودم اومدم و از آشپزخونه اومدم بیرون
part 10.
۱۰
صبح با نوری که تو چشمام میخورد بیدار شدم
بعد از اینکه یکم به خودم کش و قوس دادم رفتم بیرون
به محض بیرن اومدنم از اتاق جونگکوکو دیدم که انگار میخواست در بزنه با دیدن من سریع دستشو انداخت پایین خواستم سلام بدم که یادم اومد دیشب باهام چطوری رفتار کرده بود پس منصرف شدم اونم یکم نگاه کرد و بعد رفت پسرهی روانپریش
رفتم آشپزخونه که دیدم همشون جمعن به جز کوک یکی یکی بهم سلام دادن منم جوابشونو دادم
اول خواستم باهاشون سرسنگین رفتار کنم ولی چرا باید با پسرا اینطوری رفتار کنم اونا که به من چیزی نگفتن پس فقط با کوک سرد رفتار میکنم که حساب کار دستش بیاد
منم نشستم سر میز و مشغول خوردن شدم(انگار نه انگار که اومده کار کنه همش میخوره و میخوابه)
یکم بعد کوک وارد شد اصلا نگاش نکردم اومد نشست دقیقا کنار من
یعنی پشیمونه؟بایدم باشه اونهمه حرف زده بهم پشیمونم نباشه حالا باید بیای منت کشی جونگکوک خان
بعد از اینکه یکم خوردم پاشدم و وقتی میخواستم از آشپز خونه برم بیرون یه نگاه سرسری بهش انداختم
یه حوله دور گردنش بود پس از حموم اومده بود موهاشم خیس بود و چسبیده بود به پیشونیش عه آوینا تو که هیز نبودی به خودم اومدم و از آشپزخونه اومدم بیرون
۲.۸k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.