ازدواج اجباری ❤🥀⛓️ 𝟏𝟐 𝐩𝐚𝐫𝐭
ازدواج اجباری ❤🥀⛓️ 𝟏𝟐 𝐩𝐚𝐫𝐭
فردا صبح :
ا/ت : تهیونگ؟؟
ته: بله.
ا/ت : دیشب شب خیلی خوبی بود نه؟
ته: البته. ولی نه، اون قسمتش که با کوک رقصیدی. ولی تنبیه تو دوست داشتم (منحرفان عزیز اعلام حضور کنین)
ا/ت : وایییی باید یادم مینداختی؟ (عصبانیت کیوت)
ته : خب س*..... ( فهمیدین که چی میخواست بگه)
ا/ت : خفه شو.
ته: راست میگم دیگه .. خیلی خوب بود (با لحنی شیطانی 😁)
ا/ت اومد جلو صورتش : میزنم تو دهنتا.
تهیونگ آروم لباشو رو لبای نرم و صورتی همسرش که به نرمی پنبه بودن گذاشت.
مک های کوچولویی میزد. ا/ت هم همراهی میکرد. بلاخره 𝟏 هفته، تا پایان قرارشون باقی مونده بود.
بعد از مدتی از هم جدا شدن.
ا/ت : من برم دیگه.
ته : باشه به سلامت ملکه.
ا/ت : از دست تو (با خنده)
تهیونگ ویو:
ا/ت رفت و منم رفتم به سمت خونه ی پدرم.. من ا/ت و دوست داشتم و میخواستم تا آهر عمرم باهاش زندگی کنم. نفهمیدم کی و کجا قلبمو دادم رفت. میخوام کسی که شب کنارم میخوابه. اون باشه نه کسه دیگه ای. میخوام هر شب عطر موهاشو تو ریه هام تنفس کنم. همین که رسیدم رفتم به اتاق پدرم.
ته: سلام پدر. باید یه موضوع مهمی بگم...
_ سلام پسرم خوب شد اومدی . منم موضوع مهمی باید بگم.
اجازه نداد تهیونگ حرفی بزنه. ادامه داد : من یه شعبه از شرکتم در آمریکا تاسیس کردم. میخوام که تو مدیر عامل اون شعبه باشی. ضمنا وقتی میری اونجا باید با جسیکا دختر یکی از دوستای دیگم ازدواج کنی. از اونجایی که یه هفته ی دیگه از ا/ت جدا میشین. بعدش باید با جسیکا ازدواج کنی. همین امشب پرواز داری به آمریکا. همین الان برو وسایلاتون رو جمع کن برو فرودگاه.
ده هیچی حس نمیکردم. احساس کردم همون لحظه قلبمو تیکه پاره دیدم. تموم خاطراتم با ا/ت تو ذهنم میچرخید. نفهمیدم چجوری رسیدم خونه، وسایلامو جمع کردم. و چمدون به دست جلوی در خونه ایستادم. به خدوم اومدم. تصمیم گرفتم یه نامه بنویسم برای
ا/ت: ا/ت عزیزم تو در تموم، سختی ها کنارم بودی و منو فراموش نکردی. تو بهترین دختری هستی که تا حالا دیدم. ازت به خاطر همچی ممنونم. دارم میرم آمریکا. مواظب خودت باش.
دوست داره تو
𝐊𝐢𝐦 𝐭𝐚𝐞𝐡𝐲𝐮𝐧𝐠
لایک یادتون نره 💖💖
پارت بعدی پارت آخره😁😁
فردا صبح :
ا/ت : تهیونگ؟؟
ته: بله.
ا/ت : دیشب شب خیلی خوبی بود نه؟
ته: البته. ولی نه، اون قسمتش که با کوک رقصیدی. ولی تنبیه تو دوست داشتم (منحرفان عزیز اعلام حضور کنین)
ا/ت : وایییی باید یادم مینداختی؟ (عصبانیت کیوت)
ته : خب س*..... ( فهمیدین که چی میخواست بگه)
ا/ت : خفه شو.
ته: راست میگم دیگه .. خیلی خوب بود (با لحنی شیطانی 😁)
ا/ت اومد جلو صورتش : میزنم تو دهنتا.
تهیونگ آروم لباشو رو لبای نرم و صورتی همسرش که به نرمی پنبه بودن گذاشت.
مک های کوچولویی میزد. ا/ت هم همراهی میکرد. بلاخره 𝟏 هفته، تا پایان قرارشون باقی مونده بود.
بعد از مدتی از هم جدا شدن.
ا/ت : من برم دیگه.
ته : باشه به سلامت ملکه.
ا/ت : از دست تو (با خنده)
تهیونگ ویو:
ا/ت رفت و منم رفتم به سمت خونه ی پدرم.. من ا/ت و دوست داشتم و میخواستم تا آهر عمرم باهاش زندگی کنم. نفهمیدم کی و کجا قلبمو دادم رفت. میخوام کسی که شب کنارم میخوابه. اون باشه نه کسه دیگه ای. میخوام هر شب عطر موهاشو تو ریه هام تنفس کنم. همین که رسیدم رفتم به اتاق پدرم.
ته: سلام پدر. باید یه موضوع مهمی بگم...
_ سلام پسرم خوب شد اومدی . منم موضوع مهمی باید بگم.
اجازه نداد تهیونگ حرفی بزنه. ادامه داد : من یه شعبه از شرکتم در آمریکا تاسیس کردم. میخوام که تو مدیر عامل اون شعبه باشی. ضمنا وقتی میری اونجا باید با جسیکا دختر یکی از دوستای دیگم ازدواج کنی. از اونجایی که یه هفته ی دیگه از ا/ت جدا میشین. بعدش باید با جسیکا ازدواج کنی. همین امشب پرواز داری به آمریکا. همین الان برو وسایلاتون رو جمع کن برو فرودگاه.
ده هیچی حس نمیکردم. احساس کردم همون لحظه قلبمو تیکه پاره دیدم. تموم خاطراتم با ا/ت تو ذهنم میچرخید. نفهمیدم چجوری رسیدم خونه، وسایلامو جمع کردم. و چمدون به دست جلوی در خونه ایستادم. به خدوم اومدم. تصمیم گرفتم یه نامه بنویسم برای
ا/ت: ا/ت عزیزم تو در تموم، سختی ها کنارم بودی و منو فراموش نکردی. تو بهترین دختری هستی که تا حالا دیدم. ازت به خاطر همچی ممنونم. دارم میرم آمریکا. مواظب خودت باش.
دوست داره تو
𝐊𝐢𝐦 𝐭𝐚𝐞𝐡𝐲𝐮𝐧𝐠
لایک یادتون نره 💖💖
پارت بعدی پارت آخره😁😁
۳۲.۰k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.