پارت آخر
رفتم رو صندلی کنار تختش نشستم تا ااومدم دستمو سمت موهاش ببرم صدام زد
٫نامجوم
&جانم درد داری ؟
٫نه من خوبم فقط راجب دیشب....
&ات الان وقت مناسبی واسش نیس ما بعدا راجبش مفصل صحبت میکنیم هوم ؟
٫ نامجون من دیشب فهمیدم که بدون تو کامل نیستم من فهمیدم که واقع دوست دارم
&هی آن تو واقع بهم علاقه داری ؟من خواب نمیبینم ؟
٫تو بیداری نامجون من دوست دارم
&ات من بخاطر اینکه تو اذیت نشی هیچوقت نزدیکت نشدم چون فک میکردم تو منو دوست نداری
&اینو بهت قول میدم که هیچوقت مزارم واست اتفاق بدی بیوفته و همیشه پیشت خواهم بود
ات
اومد سمتم بغلم کردو پیشونیم رو بوسید و گفت
&استراحت کن من برم یه سر به بخش خودمون بزنم سریع میام پیشت
٫باش برو بکارت برس
بلند شدو رفت سمت در خروجی قبل اینکه درو باز کنه برگشت سمتم و گفت
&ات این لحظه رو همیشه به یاد داشته باش اولین دوست دارمی که بهت گفتم رو
&بیب دوست دارم
بعد درو بست و رفت
نامجون برخلاف منطقی و اکثرا خشک بودنش بعضی وقتا هم واقعا کیوت ودوس داشتنی میشه
(دو روز بعد )
امروز قراره مرخص بشم نامجون تو این دو روز خیلی عوض شده همش مراقبمه هی بهم سر میزنه که چیزی لازم نداشته باشم راحت ابراز علاقه میکنه و هوامو دارم
& عزیزم حاضری بریم
٫اره بریم
اومد سمتم دستمو گرفت و همراهیم کرد تا ماشین
&ات همینجا باش تا من وسایلتو بیارم
رفت وسایلمو آورد وسوار ماشین شد و راهی خونه شدیم بین راه خیلی آروم رانندگی میکرد و هی نگه میداشت تا خوراکی و خرت و پرت بخره
رسیدیم خونه نامجون ماشین رو تو پارکینگ پارک کرد و باهم رفتیم خونه
درو که باز کرد از تعجب چشمام ۴ شد
خونه تزئین شده بود رو مدل خونه عوض شده بود وارد خونه شدم و رو به نامجون گفتم اینا کار توعه ؟
&اره خواستم حال وهوات عوض بشه ✋🏻😅
&خیلی بد سلیقم نه ؟
٫ن اتفاقا خیلیم خوشگل شده من خیلی دوسش دارم 🤩
٫من میرم لباسمو عوض کنم
&برو یه دوش بگیر و لباست وعوض کن منم زنگ میزنم غذا بیارن
واینطوری شد که رابطه آن ونامجونم درست شد
یکی میگفت ته داستان همه خوشه اگه دیدی پایان خوبی نداشت بدون اون پایانش نیست
تمام
بچه ها اینم از پارت آخر که گذاشتم
راستی اسلاید دوم هم عکس ات که خودتون گفتید منم گذاشتم
٫نامجوم
&جانم درد داری ؟
٫نه من خوبم فقط راجب دیشب....
&ات الان وقت مناسبی واسش نیس ما بعدا راجبش مفصل صحبت میکنیم هوم ؟
٫ نامجون من دیشب فهمیدم که بدون تو کامل نیستم من فهمیدم که واقع دوست دارم
&هی آن تو واقع بهم علاقه داری ؟من خواب نمیبینم ؟
٫تو بیداری نامجون من دوست دارم
&ات من بخاطر اینکه تو اذیت نشی هیچوقت نزدیکت نشدم چون فک میکردم تو منو دوست نداری
&اینو بهت قول میدم که هیچوقت مزارم واست اتفاق بدی بیوفته و همیشه پیشت خواهم بود
ات
اومد سمتم بغلم کردو پیشونیم رو بوسید و گفت
&استراحت کن من برم یه سر به بخش خودمون بزنم سریع میام پیشت
٫باش برو بکارت برس
بلند شدو رفت سمت در خروجی قبل اینکه درو باز کنه برگشت سمتم و گفت
&ات این لحظه رو همیشه به یاد داشته باش اولین دوست دارمی که بهت گفتم رو
&بیب دوست دارم
بعد درو بست و رفت
نامجون برخلاف منطقی و اکثرا خشک بودنش بعضی وقتا هم واقعا کیوت ودوس داشتنی میشه
(دو روز بعد )
امروز قراره مرخص بشم نامجون تو این دو روز خیلی عوض شده همش مراقبمه هی بهم سر میزنه که چیزی لازم نداشته باشم راحت ابراز علاقه میکنه و هوامو دارم
& عزیزم حاضری بریم
٫اره بریم
اومد سمتم دستمو گرفت و همراهیم کرد تا ماشین
&ات همینجا باش تا من وسایلتو بیارم
رفت وسایلمو آورد وسوار ماشین شد و راهی خونه شدیم بین راه خیلی آروم رانندگی میکرد و هی نگه میداشت تا خوراکی و خرت و پرت بخره
رسیدیم خونه نامجون ماشین رو تو پارکینگ پارک کرد و باهم رفتیم خونه
درو که باز کرد از تعجب چشمام ۴ شد
خونه تزئین شده بود رو مدل خونه عوض شده بود وارد خونه شدم و رو به نامجون گفتم اینا کار توعه ؟
&اره خواستم حال وهوات عوض بشه ✋🏻😅
&خیلی بد سلیقم نه ؟
٫ن اتفاقا خیلیم خوشگل شده من خیلی دوسش دارم 🤩
٫من میرم لباسمو عوض کنم
&برو یه دوش بگیر و لباست وعوض کن منم زنگ میزنم غذا بیارن
واینطوری شد که رابطه آن ونامجونم درست شد
یکی میگفت ته داستان همه خوشه اگه دیدی پایان خوبی نداشت بدون اون پایانش نیست
تمام
بچه ها اینم از پارت آخر که گذاشتم
راستی اسلاید دوم هم عکس ات که خودتون گفتید منم گذاشتم
۱۲.۷k
۰۳ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.