مافیای بزرگ
𝐛𝐢𝐠 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟓𝟒
بعد چن مین بعد رسیدیم شهر بازی که ماشین رو پارک کردیم دست سونجه رو گرفتم کوک هم کنارمون اومد قبل از ورود به شهر بازی برای سونجه پشمک گرفتم و کوک رفت کلی بلیط بازی های شهر بازی گرفتیم رفتیم تو اول بازی هایی که سونجه گفت رو سوار شدیم یکم که گذشت تقربیا ساعت ۱۰ نیم بود یکمم بازی هایی که من گفتم رو رفتم بعد کوک که ساعت ۱۲ شد و سونجه گفت
◇اونی گشنمه بیا بریم کورن داگ بخوریم
_باشه عشقم بیا بریم
بعد رفتیم یکی از رستوران های شهر بازی برای سونجه کورن داگ سفارش دادیم و برای خودم و کوک هم پیدزا سفارش یه تیکه هم به سونجه دادم بعد از غذا کوک سونجه رو بغل کرد و منم دست کوک رو گرفتم به طرف ماشین رفتیم که سر راهیه خانمه گفت
!آخییی چه خانواده نازی خداحفظتون کنه
_عااا ممنونم ولی ما خانواده نیستم
!عه ببخشید ایشالا برا هم بمونین
◇ملسی اجوما ولی ایشون اونی من هستن ایشون هم آقا خلگوشه (با ذوق لبخند)
!آخییییی عزیزم
بعد رفتیم به طرف ماشین سوار ماشین شدیم تا رسیدیم خونه من ماشین گذاشتیم پارکینگ بعد دست سونجه گرفتم رفتم تو سونجه رفت لباسشو عوض کرد و اومد گفت
◇اونی من خیلی خوابم میاد
_عسلم مسواک نمی زنی؟! بیا بریم با هم بزنیم
◇باسه
رفتیم با سونجه مسواک زدیم منم لباسم رو عوض کردم آرایشم پاک کردم آب رسان زدم که سونجه گفت
◇ اونی بخوابم پیش تو
◇آره خوشگلم بیا بغلم که بخوابیم بعد سونجه رو بغل کردم دراز کشیدیم سونجه خودشو با بغلم جا داد و خابید کوک هم از پشت بغلم کرد خوابیدیم🦋🌚
امیدوارم خوشتون بیاد ببخشید اگه چرت میشه.....
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟓𝟒
بعد چن مین بعد رسیدیم شهر بازی که ماشین رو پارک کردیم دست سونجه رو گرفتم کوک هم کنارمون اومد قبل از ورود به شهر بازی برای سونجه پشمک گرفتم و کوک رفت کلی بلیط بازی های شهر بازی گرفتیم رفتیم تو اول بازی هایی که سونجه گفت رو سوار شدیم یکم که گذشت تقربیا ساعت ۱۰ نیم بود یکمم بازی هایی که من گفتم رو رفتم بعد کوک که ساعت ۱۲ شد و سونجه گفت
◇اونی گشنمه بیا بریم کورن داگ بخوریم
_باشه عشقم بیا بریم
بعد رفتیم یکی از رستوران های شهر بازی برای سونجه کورن داگ سفارش دادیم و برای خودم و کوک هم پیدزا سفارش یه تیکه هم به سونجه دادم بعد از غذا کوک سونجه رو بغل کرد و منم دست کوک رو گرفتم به طرف ماشین رفتیم که سر راهیه خانمه گفت
!آخییی چه خانواده نازی خداحفظتون کنه
_عااا ممنونم ولی ما خانواده نیستم
!عه ببخشید ایشالا برا هم بمونین
◇ملسی اجوما ولی ایشون اونی من هستن ایشون هم آقا خلگوشه (با ذوق لبخند)
!آخییییی عزیزم
بعد رفتیم به طرف ماشین سوار ماشین شدیم تا رسیدیم خونه من ماشین گذاشتیم پارکینگ بعد دست سونجه گرفتم رفتم تو سونجه رفت لباسشو عوض کرد و اومد گفت
◇اونی من خیلی خوابم میاد
_عسلم مسواک نمی زنی؟! بیا بریم با هم بزنیم
◇باسه
رفتیم با سونجه مسواک زدیم منم لباسم رو عوض کردم آرایشم پاک کردم آب رسان زدم که سونجه گفت
◇ اونی بخوابم پیش تو
◇آره خوشگلم بیا بغلم که بخوابیم بعد سونجه رو بغل کردم دراز کشیدیم سونجه خودشو با بغلم جا داد و خابید کوک هم از پشت بغلم کرد خوابیدیم🦋🌚
امیدوارم خوشتون بیاد ببخشید اگه چرت میشه.....
۴.۷k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.