🖇فراز و نشیب 🖇
V... RHS:
V... RHS:
ارسلان: چشاش پر از التماس بود ... س.ی.ن.ش رو یه گاز زدم و ولش کردم
دیانا : آیییییییی
ارسلان: پاشو نازک نارنجی
دیانا: خفه شو
ارسلان: بی ادب
دیانا: پاشدم و یه دوش گرفتمو و رفتم یکم بع خودم رسیدم
ارسلان: دیانا بیا بشین کارت دارم
دیانا: چی ؟
ارسلان: باید عقد کنیم
دیانا: ینی چی یرو گمشو
ارسلان: سختش نکن فقط یه عقد ساده میکنییم و میریم بعدش هم طلاق
دیانا: باشه ... ارسلان دیر بهم خبر داد قراره ساعت ۶ محضر عقد کنیم
ارسلان : لباسایی که خریده بودم رو دادم به دیانا .. خودمم ولو شدم رو کاناپه که چرت بزنم
__________________________
دیانا: بیدار شدم و بعد دوش ۵ مینی لباسی که ارسلان داده بود رو تن کردم موهامو فر کردم و یه آرایش دخترونه کردم و بعدشم یه شال سفید انداختم سرم و رفتم بیرون ارسلان چهره بدی داشت و عصبانی بود یه دس کت و شلوار هم پوشونده بود
ارسلان: اونجا هیچ چیز به غیر بله نمیگی
دیانا: باشه بریم .... وقتی رسیدیم ارسلان دستمو گرف و رفتیم تو کل خوانواده ارسلان بودن
V... RHS:
ارسلان: چشاش پر از التماس بود ... س.ی.ن.ش رو یه گاز زدم و ولش کردم
دیانا : آیییییییی
ارسلان: پاشو نازک نارنجی
دیانا: خفه شو
ارسلان: بی ادب
دیانا: پاشدم و یه دوش گرفتمو و رفتم یکم بع خودم رسیدم
ارسلان: دیانا بیا بشین کارت دارم
دیانا: چی ؟
ارسلان: باید عقد کنیم
دیانا: ینی چی یرو گمشو
ارسلان: سختش نکن فقط یه عقد ساده میکنییم و میریم بعدش هم طلاق
دیانا: باشه ... ارسلان دیر بهم خبر داد قراره ساعت ۶ محضر عقد کنیم
ارسلان : لباسایی که خریده بودم رو دادم به دیانا .. خودمم ولو شدم رو کاناپه که چرت بزنم
__________________________
دیانا: بیدار شدم و بعد دوش ۵ مینی لباسی که ارسلان داده بود رو تن کردم موهامو فر کردم و یه آرایش دخترونه کردم و بعدشم یه شال سفید انداختم سرم و رفتم بیرون ارسلان چهره بدی داشت و عصبانی بود یه دس کت و شلوار هم پوشونده بود
ارسلان: اونجا هیچ چیز به غیر بله نمیگی
دیانا: باشه بریم .... وقتی رسیدیم ارسلان دستمو گرف و رفتیم تو کل خوانواده ارسلان بودن
۲۴.۷k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.