فیک کوک ( پشیمونم) پارت ۴۰
از زبان ا/ت
گفتم : چیزه...مامان بابا اینجا چیکار میکنید آخه ؟
بابام گفت : ا/ت تو اینجا چیکار میکنی به مادرت گفتی میری پیشه دوستات ولی اومدی پیشه این یارو
گفتم : خواهش میکنم آروم باشین
ایشش نمیدونستم چیکار کنم
مامانم اومد از دستم گرفت و روبه جونگ کوک کرد و گفت : من دخترم رو میبرم... برگشت سمته منو گفت : بریم ا/ت
دستم رو کشید اما من حرکتی نکردم
پدرم گفت : ا/ت.. گفتم : من نمیتونم جایی بیام
داشتم فکر میکردم چی بگم که بیخیال من بشن اولین فکری که به سرم رسید رو میخواستم بگم که گفتم : من نمیتونم بیام چون...چون
این حرف خجالت آوره
گفتم : چیزه...مامان بابا اینجا چیکار میکنید آخه ؟
بابام گفت : ا/ت تو اینجا چیکار میکنی به مادرت گفتی میری پیشه دوستات ولی اومدی پیشه این یارو
گفتم : خواهش میکنم آروم باشین
ایشش نمیدونستم چیکار کنم
مامانم اومد از دستم گرفت و روبه جونگ کوک کرد و گفت : من دخترم رو میبرم... برگشت سمته منو گفت : بریم ا/ت
دستم رو کشید اما من حرکتی نکردم
پدرم گفت : ا/ت.. گفتم : من نمیتونم جایی بیام
داشتم فکر میکردم چی بگم که بیخیال من بشن اولین فکری که به سرم رسید رو میخواستم بگم که گفتم : من نمیتونم بیام چون...چون
این حرف خجالت آوره
۱۲۳.۹k
۲۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.