سناریو
شب قبل رفتن جین به سربازی....
جین « خب خب از اخرین شام پرفکتی که براتون پختم نهایت لذتو ببرین...
کوک « هیونگ یعنی دوباره باید بعد دوسال غذاهاتو بخوریم؟!
جین « مگه غذاهام بده؟
اعضا « ಥ‿ಥ
جین« خب حالا ک دوست ندارین خودم شام خوشمزه خودم رو نوش جان میکنم😋
جیمین « هیونگ بشین...کوک شوخی میکرد... کوک نظرت راجب خفه شدن چیه
یونگی « عررررر😭😭😭😭
هوسوک « یا حضرت پی دی نیم...هیونگ چرا گریه میکنی؟
ته « حیق بخاطر رفتن جین هیونگ احساسی شده
یونگی « زر نزن🙂💔بعد جین من باید برم سربازی...من نمتونم ع خواب عزیزم بزنم...
جیمین«یادمون رفته بود یونگی هیونگ و تخت و خواب روابط عاشقانه ای دارن...
کوک « هیونگ تو بری کی دیگه همراه من باشه تا قد جیمینی رو دست بندازیم؟ 🥹
جیمین « اگ بنا بر دست انداختن قد منه لطفا همتون برین سربازی 눈_눈
نامجون « جین هیونگ...چیزه...اگه برگشتی دیدی اتاقت به جنگل تبدیل شده مطمئن باش کار مکنه لاینه
ته « هیونگ اشتب گفتی...خدای خرابکاری تویی
یونگی « چقد حرف میزنین خوابم میاد 눈_눈
جیمین « هیونگ همین حالا بیدار شدی 눈_눈
کوک « جیمینی، بد بخت به لطف تو بیدار شد...
هوسوک « راست میگه...
نامی « عررر هیونگ منو با اینا تهنا نذار
جین « میشه لطفا زودتر برم؟ واقعا نمیدونم چجور تحملتون کردم ಥ‿ಥ
جین « خب خب از اخرین شام پرفکتی که براتون پختم نهایت لذتو ببرین...
کوک « هیونگ یعنی دوباره باید بعد دوسال غذاهاتو بخوریم؟!
جین « مگه غذاهام بده؟
اعضا « ಥ‿ಥ
جین« خب حالا ک دوست ندارین خودم شام خوشمزه خودم رو نوش جان میکنم😋
جیمین « هیونگ بشین...کوک شوخی میکرد... کوک نظرت راجب خفه شدن چیه
یونگی « عررررر😭😭😭😭
هوسوک « یا حضرت پی دی نیم...هیونگ چرا گریه میکنی؟
ته « حیق بخاطر رفتن جین هیونگ احساسی شده
یونگی « زر نزن🙂💔بعد جین من باید برم سربازی...من نمتونم ع خواب عزیزم بزنم...
جیمین«یادمون رفته بود یونگی هیونگ و تخت و خواب روابط عاشقانه ای دارن...
کوک « هیونگ تو بری کی دیگه همراه من باشه تا قد جیمینی رو دست بندازیم؟ 🥹
جیمین « اگ بنا بر دست انداختن قد منه لطفا همتون برین سربازی 눈_눈
نامجون « جین هیونگ...چیزه...اگه برگشتی دیدی اتاقت به جنگل تبدیل شده مطمئن باش کار مکنه لاینه
ته « هیونگ اشتب گفتی...خدای خرابکاری تویی
یونگی « چقد حرف میزنین خوابم میاد 눈_눈
جیمین « هیونگ همین حالا بیدار شدی 눈_눈
کوک « جیمینی، بد بخت به لطف تو بیدار شد...
هوسوک « راست میگه...
نامی « عررر هیونگ منو با اینا تهنا نذار
جین « میشه لطفا زودتر برم؟ واقعا نمیدونم چجور تحملتون کردم ಥ‿ಥ
۷۶.۱k
۰۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.