p3
جیسو: الان کلاس شروع میشه بریم سر کلاس
ات: بریم
رفتیم سر کلاس بعد از اینکه اقای سا رام استراحت داد ما نرفتیم بیرون و بجاش نشستیم تو کلاس
ات: اقای سارام
سارام: بله
ات: کسی تو این دانشگاه هست؟
سارام: نه... یکسالی میشه اینجا بسته شده... الان در اختیار موسسه اموزش زبان ماست
ات: اها... طبقه های دیگش استفاده نمیشه؟
سارام: نه... کسی نرفته اونجا... خانم مین سو (منشی کلاس)بهم گفته فقط طبقه اول برای کلاسمونه
ات: این دانشگاه چرا بسته شده
سارام: دقیق نمیدونم اما میگفتن دانشجوها شب از بیرون خوابگاه صداهای عجیب میشنیدن یا چیزای عجیب میدیدن و ترسیدن... ولی همش شایعست
ات: هاا...در اینجا همیشه بازه؟
سارام: در پشتی همیشه بازه
ات: اوم
(پرش زمانی به ۱۱ و نیم)
لباس پوشیدم موهامو بستم(عکسشو میزارم) گوشیمو برداشتم تو کولم چند تا چراغ قوه و اب گذاشتم و میخواستم برم که
ات:اگه مامان صدای درو بشنوه نمیزاره برن... فهمیدم
رفتم پنجره ی اتاقمو باز کردم یه درخت جلو پنجره ی اتاقم بود که یکی از شاخه هاش جلو پنجره اتاق منه، رفتم رو اون شاخه و اروم رفتم و از درخت اومدم پایین از خونه رفتم بیرون
ات: ایول
جی هون اومد دنبالم
جیسو و مین جون: سلام
ات: سلام... بریم
جی هون: باورم نمیشه دارم اینکارو می کنم
ات: باورت شه
رفتیم دانشگاه، هوا خیلی سرد بود
جیسو: از کجا بریم؟ همین الانشم تاریکههه
ات: در پشتیی، باید بریم پشت دانشگاه... بیاین چراغ قوه
جیسو و جی هون: مرسی
مین جون: به منم بده
ات: یه لحظه... بیا... اینم برا خودم
چراغ قوه هارو روشن کردیم رفتیم پشت دانشگاه
جیسو: چ.. چی
ات: پ.. پشت این دانشگاه.. قب... قبرس... تونه؟
مین جون: من... می.. ترسم
جی هون: میگم... ن... نریم اینجا
ات: شما قول دادین، خوااهشش(خودشو کیوت میکنه)
مین جون: ایش باشه
رفتیم از اونجا درو پیدا کردیم، اما اخه قبرستون پشت دانشگاه؟ دانشجوها حق داشتن بترسن
جیسو: بریم توو
رفتیم تو وقتی همه جا تاریکه به قدری ترسناکه که...
ات: بیاین بریم بالا
مین جون: هی، پامو لگد کردی
جی هون: ببخشید
داشتیم میرفتیم بالا که یهو مین جون افتاد
ات: حالت خوبه؟
مین جون: یکیتون پاشو گرفت جلوم
همه: ما نگرفتیم
مین جون: پس کی گرفت؟
ات: نمیدونم، حتما خیالاتی شدی
مین جون: اوهوم
ات: بیاین بریم دیگه
جی هون: باشه
رفتیم بالاتر که به یه در اهنی رسیدیم
جیسو: این در چیه؟
ات: نمیدونم، ولی میدونم قفل نیست
مین جون: ات میدونم به چی فکر می کنی
ات: خواهش می کنم فقط یه طبقه دیگه، فکر کنم طبقه اخره
مین جون: اههه، باشه
ات: مرسی
درو باز کردم و ازش رد شدیم، به اتاق راه نداشت بازم پله و در بود رفتیم بالاتر که یدفعه دیدم یکی رو پله نشسته و سرشو تو دستاش گرفته... بال داشت... بال های مشکی، وقتی متوجه ما شد سرشو اورد بالا و صورتشو دیدم حیسو، مین جون و جی هون با دیدنش بدون اینکه چیزی از دهنشون خارج شه فرار کردن اما من نه
ناشناس: تو چرا اومدی اینجا؟
ات: میخوام بدونم چی اینجاست
ناشناس: من اینجام، چرا مثل دوستات فرار نمیکنی؟
ات: چرا فرار کنم؟
ادامه دارد
شرط
، ۱۰ لایک
۷ کامنت
ات: بریم
رفتیم سر کلاس بعد از اینکه اقای سا رام استراحت داد ما نرفتیم بیرون و بجاش نشستیم تو کلاس
ات: اقای سارام
سارام: بله
ات: کسی تو این دانشگاه هست؟
سارام: نه... یکسالی میشه اینجا بسته شده... الان در اختیار موسسه اموزش زبان ماست
ات: اها... طبقه های دیگش استفاده نمیشه؟
سارام: نه... کسی نرفته اونجا... خانم مین سو (منشی کلاس)بهم گفته فقط طبقه اول برای کلاسمونه
ات: این دانشگاه چرا بسته شده
سارام: دقیق نمیدونم اما میگفتن دانشجوها شب از بیرون خوابگاه صداهای عجیب میشنیدن یا چیزای عجیب میدیدن و ترسیدن... ولی همش شایعست
ات: هاا...در اینجا همیشه بازه؟
سارام: در پشتی همیشه بازه
ات: اوم
(پرش زمانی به ۱۱ و نیم)
لباس پوشیدم موهامو بستم(عکسشو میزارم) گوشیمو برداشتم تو کولم چند تا چراغ قوه و اب گذاشتم و میخواستم برم که
ات:اگه مامان صدای درو بشنوه نمیزاره برن... فهمیدم
رفتم پنجره ی اتاقمو باز کردم یه درخت جلو پنجره ی اتاقم بود که یکی از شاخه هاش جلو پنجره اتاق منه، رفتم رو اون شاخه و اروم رفتم و از درخت اومدم پایین از خونه رفتم بیرون
ات: ایول
جی هون اومد دنبالم
جیسو و مین جون: سلام
ات: سلام... بریم
جی هون: باورم نمیشه دارم اینکارو می کنم
ات: باورت شه
رفتیم دانشگاه، هوا خیلی سرد بود
جیسو: از کجا بریم؟ همین الانشم تاریکههه
ات: در پشتیی، باید بریم پشت دانشگاه... بیاین چراغ قوه
جیسو و جی هون: مرسی
مین جون: به منم بده
ات: یه لحظه... بیا... اینم برا خودم
چراغ قوه هارو روشن کردیم رفتیم پشت دانشگاه
جیسو: چ.. چی
ات: پ.. پشت این دانشگاه.. قب... قبرس... تونه؟
مین جون: من... می.. ترسم
جی هون: میگم... ن... نریم اینجا
ات: شما قول دادین، خوااهشش(خودشو کیوت میکنه)
مین جون: ایش باشه
رفتیم از اونجا درو پیدا کردیم، اما اخه قبرستون پشت دانشگاه؟ دانشجوها حق داشتن بترسن
جیسو: بریم توو
رفتیم تو وقتی همه جا تاریکه به قدری ترسناکه که...
ات: بیاین بریم بالا
مین جون: هی، پامو لگد کردی
جی هون: ببخشید
داشتیم میرفتیم بالا که یهو مین جون افتاد
ات: حالت خوبه؟
مین جون: یکیتون پاشو گرفت جلوم
همه: ما نگرفتیم
مین جون: پس کی گرفت؟
ات: نمیدونم، حتما خیالاتی شدی
مین جون: اوهوم
ات: بیاین بریم دیگه
جی هون: باشه
رفتیم بالاتر که به یه در اهنی رسیدیم
جیسو: این در چیه؟
ات: نمیدونم، ولی میدونم قفل نیست
مین جون: ات میدونم به چی فکر می کنی
ات: خواهش می کنم فقط یه طبقه دیگه، فکر کنم طبقه اخره
مین جون: اههه، باشه
ات: مرسی
درو باز کردم و ازش رد شدیم، به اتاق راه نداشت بازم پله و در بود رفتیم بالاتر که یدفعه دیدم یکی رو پله نشسته و سرشو تو دستاش گرفته... بال داشت... بال های مشکی، وقتی متوجه ما شد سرشو اورد بالا و صورتشو دیدم حیسو، مین جون و جی هون با دیدنش بدون اینکه چیزی از دهنشون خارج شه فرار کردن اما من نه
ناشناس: تو چرا اومدی اینجا؟
ات: میخوام بدونم چی اینجاست
ناشناس: من اینجام، چرا مثل دوستات فرار نمیکنی؟
ات: چرا فرار کنم؟
ادامه دارد
شرط
، ۱۰ لایک
۷ کامنت
۱۵.۳k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.