گس لایتر/ادامه پارت ۳۱۴
خودش این بار پیش قدم شد و سمت جونگکوک رفت...
دو نفری که گرم صحبت باهاش بودن با دیدن بایول از جونگکوک فاصله گرفتن...
نزدیکش که رسید ایستاد...
-چرا نیومدی پیشم؟
جونگکوک: دوستات پیشت بودن... گفتم راحت باشی...
دیگه چیزی نگفت و سکوت کرد... که متوجه حرکت نگاه جونگکوک روی خودش شد...
از پاهاش تا وقتی که نگاهش به نگاه بایول تلاقی کرد براندازش کرد...
-خب... نظرت چیه؟
با تعجب پرسید:
جونگکوک: چی؟
-داشتی سر تا پامو نگاه میکردی... چطورم؟...
هنوز نظری نداده بود که بایول با شیطنت خندید و مانع حرف زدنش شد...
-بزار حدس بزنم... فوق العاده شدم... نه؟
از لحن کیوت و پر از اعتماد بنفسش گوشه ی لبش کشیده شد و دندونای سفیدشو بیرون انداخت...
سرگرم بحثاشون بودن ولی بقیه میرقصیدن...
که جی وو از پشت سر بهشون نزدیک شد و با گلس شرابی که توی دستش بود از راه نرسیده شروع به حرف زدن کرد...
جی وو: خب... عجیب غریب ترین زوج دنیا!... میبینم که توی عروسی که همه میرقصن گرم صحبت و معاشرتین...
پشت چشمی نازک کرد و سرشو به سمتی که خلاف جی وو بود حرکت داد...
جوابی به جی وو نداد... بایول عکس العمل بی تفاوت جونگکوک رو سخت جذاب میدونست ولی برای اینکه جی وو ناراحت نشه جواب داد....
-جونگکوک رقصیدنو دوس نداره
جی وو: حتی اگر دوستم داشته باشه به روی خودش نمیاره آقای مغرور!
جونگکوک: عجب! پس یه روز هیولا میشم... یه روز مغرور!...
نگاه چپی به بایول انداخت که بهش بفهمونه میدونه کلمه ی هیولا رو بایول بهش گفته...
و اون در مقابل نگاهشو با خنده ریزی دزدید...
-امشب کل کل کردنو بزارین کنار... باید همه برقصیم...
دست جونگکوک رو گرفت و دنبال خودش برد...
وسط جمعیت و نزدیک یون ها و ایل دونگ به هم نزدیکتر شدن که برقصن...
به چشمای هم خیره شده بودن...
جونگکوک: امشب خیلی خوشحالی... از چشمات معلومه
-آره... خوشحالم... از اینکه همه چی مرتبه حالم خیلی خوبه
جونگکوک: هنوز یه چیزی مونده
-چی؟
جونگکوک: منو از تنهایی دربیاری
-باید چیکار کنم؟
همزمان که کمرشو گرفته بود و میرقصید دستشو هم گرفت و یه دور چرخوندش...
و در جوابش گفت:
جونگکوک: امشب... بریم خونه ی خودمون... دوتایی!
-نه... نه... امشب آمادگیشو ندارم... نمیشه
جونگکوک: قول میدم فقط نگات کنم... فقط میخوام کنارت دراز بکشم و تا وقتی چشمات غرق خواب میشه نگات کنم... حتی حرفی نمیزنم... فقط صورتتو نگاه میکنم که چجوری میره تو خواب عمیق
-قول میدی پای حرفت وایسی؟
جونگکوک: قول میدم... به جون بچه هامون!...
دو نفری که گرم صحبت باهاش بودن با دیدن بایول از جونگکوک فاصله گرفتن...
نزدیکش که رسید ایستاد...
-چرا نیومدی پیشم؟
جونگکوک: دوستات پیشت بودن... گفتم راحت باشی...
دیگه چیزی نگفت و سکوت کرد... که متوجه حرکت نگاه جونگکوک روی خودش شد...
از پاهاش تا وقتی که نگاهش به نگاه بایول تلاقی کرد براندازش کرد...
-خب... نظرت چیه؟
با تعجب پرسید:
جونگکوک: چی؟
-داشتی سر تا پامو نگاه میکردی... چطورم؟...
هنوز نظری نداده بود که بایول با شیطنت خندید و مانع حرف زدنش شد...
-بزار حدس بزنم... فوق العاده شدم... نه؟
از لحن کیوت و پر از اعتماد بنفسش گوشه ی لبش کشیده شد و دندونای سفیدشو بیرون انداخت...
سرگرم بحثاشون بودن ولی بقیه میرقصیدن...
که جی وو از پشت سر بهشون نزدیک شد و با گلس شرابی که توی دستش بود از راه نرسیده شروع به حرف زدن کرد...
جی وو: خب... عجیب غریب ترین زوج دنیا!... میبینم که توی عروسی که همه میرقصن گرم صحبت و معاشرتین...
پشت چشمی نازک کرد و سرشو به سمتی که خلاف جی وو بود حرکت داد...
جوابی به جی وو نداد... بایول عکس العمل بی تفاوت جونگکوک رو سخت جذاب میدونست ولی برای اینکه جی وو ناراحت نشه جواب داد....
-جونگکوک رقصیدنو دوس نداره
جی وو: حتی اگر دوستم داشته باشه به روی خودش نمیاره آقای مغرور!
جونگکوک: عجب! پس یه روز هیولا میشم... یه روز مغرور!...
نگاه چپی به بایول انداخت که بهش بفهمونه میدونه کلمه ی هیولا رو بایول بهش گفته...
و اون در مقابل نگاهشو با خنده ریزی دزدید...
-امشب کل کل کردنو بزارین کنار... باید همه برقصیم...
دست جونگکوک رو گرفت و دنبال خودش برد...
وسط جمعیت و نزدیک یون ها و ایل دونگ به هم نزدیکتر شدن که برقصن...
به چشمای هم خیره شده بودن...
جونگکوک: امشب خیلی خوشحالی... از چشمات معلومه
-آره... خوشحالم... از اینکه همه چی مرتبه حالم خیلی خوبه
جونگکوک: هنوز یه چیزی مونده
-چی؟
جونگکوک: منو از تنهایی دربیاری
-باید چیکار کنم؟
همزمان که کمرشو گرفته بود و میرقصید دستشو هم گرفت و یه دور چرخوندش...
و در جوابش گفت:
جونگکوک: امشب... بریم خونه ی خودمون... دوتایی!
-نه... نه... امشب آمادگیشو ندارم... نمیشه
جونگکوک: قول میدم فقط نگات کنم... فقط میخوام کنارت دراز بکشم و تا وقتی چشمات غرق خواب میشه نگات کنم... حتی حرفی نمیزنم... فقط صورتتو نگاه میکنم که چجوری میره تو خواب عمیق
-قول میدی پای حرفت وایسی؟
جونگکوک: قول میدم... به جون بچه هامون!...
۴۱.۹k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.