ژنرال مو شکلاتی پارت ۱۶
☆یک هفته
+* خیلی خستم یه کار تو یه کافه پیدا کردم هر روز ساعت ۹ صبح تا ساعت ۶ بعداز ظهر جمعه ها و سه شنبه ها تعطیلم الان ساکورا یک سال و هشت روزشه و خب این کوچولو هم دوهفتشه هیگوچی سان خیلی مهربونه و خیلی به من و ساکورا لطف داره و خب یکی از دوست هاشون به اسم لوسی ( همون دختر مو قرمزه انجمن ) یه دکتره گفته وقتی سه ماه بشه می شه جنسیت بچه رو تایین کرد راستش جنسیتش برام مهم نیست فقط می خوام سالم باشه چون بادیدن در کشیدن بچم منم درد می کشم .... دیگه رسیدم به آپارتمان
+سلام هیگوچی سان من برگشتم .... اه لوسی سان شما هم اینجا هستید نمی دونستم سلام € سلام مامان کوچولو نمی خواد اینطوری صدام کنی لوسی کافیه حالت چطوره بهتری + بله ممنون خیلی بهترم الان چهار روزه که دیگه تب نکردم € خوبه خوبه هیگوچی باید بیشتر حواست به مامان کوچولو باشه @ من حواسم هست ولی خودش حرف گوش نمی ده می گه باید کار کنه باید خرج خودش و بچه هاش رو در بیاره € خب اینم حرفیه ولی چویا باید مراقب باشی و خب توسیعه ی من اینه که ماه آخر رو کاملا مرخصی بگیری تا اتفاقی نیوفته متجوهی + بله کاملا حواسم هست به خودم فشار نمی آرم @ امیدوارم € باشه حالا بیا یه چیزی بخور بچه معلومه از صبح فقط کار کردی + چشم اول برم به ساکورا سر بزنم بعدش میام @ برو ولی بیدارش نکن تازه خوابوندمش + چشم + * رفتم سمت اتاق آروم درو باز کردم دختر کوچولوم رو تخت خواب بود لباسام رو عوض کردم آروم سمتش رفتم و پیشونیش رو بوسیدم وقتی سرم رو اوردم بالا دیدم داره با اون تیله های قهوه ای نگاهم می کنه خندیدم و اونم دستاش رو گذاشت رو چونم و شروع کرد خندیدن و صدا های نا مفهوم در آوردن بقلش کردم و پیش هگوچی سان و لوسی رفتم +هیگوچی سان این کوچولو سرتون کلاه گذاشته کاملا بیدار بود @ اونم مثل مامانش می خواد منو زجر بده € حالا که بیداره می شه بدی من بخوابونمش + البته € وای خدا این چقدر نازه می ترسم یه وقت بخورمش انقدر خوشگله ( خب لوسی بچه رو خوابوند برد گذاشت رو تخت چویا بعدم سه نفری سر میز غذا خوردن لوسی خداحافظی کرد و رفت هیگوچی هم نشت رو مبل و اخبار روشن کرد) + هیگوچی سان من یکم خستم می رم بخوابم @باشه برو . مجری اخبار : امروز کنت دازای اوسامو صاحب و تنها وارث خاندان اوسامو از نامزدش رو نمایی کرد . ( چویا ساکت و اروم سرش رو پایین انداخت و به صفحه تلویزیون خیره شد که چطور دازای دست سیگما رو گرفته و داره به دوربین دست تکون می ده )@ چو..چویا ( هیگوچی سریع از جاش بلند شد و چویا رو در آغوش کشید سرش رو نوازش کرد و آروم به سمت مبدل بردش رو مبل نشست چویا هم سرش رو رو پاهای هیگوچی گذاشت و رو مبل دراز کشید همونطور که هیگوچی موهاش رو ناز می کرد به تلویزیون خیره شد و صحبت کرد ) + هیگوچی سان @ جانم چویا + من تاحالا جایی رو نداشتم بهش بگم خونه قبلا فکر می کردم عمارت اوسامو خونمه ولی خونه جاییه که حداقل یکی توش دوست داشته باشه یکی منتظرت باشه یکی مراقبت باشه و من فهمیدن اونجا همچین شخصی نیست پس اونجا خونه من نیست @ عزیزم + هیگوچی سان اما من الان خونه پیدا کردم پیش شما خونه من پیش شماست پیش لوسی سان پیش یوسانو سان پیش ساکورا شما چهار نفر خانواده منید شما خونه منید شما چهار نفر به علاوه اینو کوچولو تو راه @ درسته عزیزم اینجا خونه توئه منم مثل مادرتم هرموقع ناراحت بودی بیا تو بقل خودم قول می دم امن ترین جا باشه برات + ممنونم هیگوچی سان .... ممنونم .... مادر
_________
+* خیلی خستم یه کار تو یه کافه پیدا کردم هر روز ساعت ۹ صبح تا ساعت ۶ بعداز ظهر جمعه ها و سه شنبه ها تعطیلم الان ساکورا یک سال و هشت روزشه و خب این کوچولو هم دوهفتشه هیگوچی سان خیلی مهربونه و خیلی به من و ساکورا لطف داره و خب یکی از دوست هاشون به اسم لوسی ( همون دختر مو قرمزه انجمن ) یه دکتره گفته وقتی سه ماه بشه می شه جنسیت بچه رو تایین کرد راستش جنسیتش برام مهم نیست فقط می خوام سالم باشه چون بادیدن در کشیدن بچم منم درد می کشم .... دیگه رسیدم به آپارتمان
+سلام هیگوچی سان من برگشتم .... اه لوسی سان شما هم اینجا هستید نمی دونستم سلام € سلام مامان کوچولو نمی خواد اینطوری صدام کنی لوسی کافیه حالت چطوره بهتری + بله ممنون خیلی بهترم الان چهار روزه که دیگه تب نکردم € خوبه خوبه هیگوچی باید بیشتر حواست به مامان کوچولو باشه @ من حواسم هست ولی خودش حرف گوش نمی ده می گه باید کار کنه باید خرج خودش و بچه هاش رو در بیاره € خب اینم حرفیه ولی چویا باید مراقب باشی و خب توسیعه ی من اینه که ماه آخر رو کاملا مرخصی بگیری تا اتفاقی نیوفته متجوهی + بله کاملا حواسم هست به خودم فشار نمی آرم @ امیدوارم € باشه حالا بیا یه چیزی بخور بچه معلومه از صبح فقط کار کردی + چشم اول برم به ساکورا سر بزنم بعدش میام @ برو ولی بیدارش نکن تازه خوابوندمش + چشم + * رفتم سمت اتاق آروم درو باز کردم دختر کوچولوم رو تخت خواب بود لباسام رو عوض کردم آروم سمتش رفتم و پیشونیش رو بوسیدم وقتی سرم رو اوردم بالا دیدم داره با اون تیله های قهوه ای نگاهم می کنه خندیدم و اونم دستاش رو گذاشت رو چونم و شروع کرد خندیدن و صدا های نا مفهوم در آوردن بقلش کردم و پیش هگوچی سان و لوسی رفتم +هیگوچی سان این کوچولو سرتون کلاه گذاشته کاملا بیدار بود @ اونم مثل مامانش می خواد منو زجر بده € حالا که بیداره می شه بدی من بخوابونمش + البته € وای خدا این چقدر نازه می ترسم یه وقت بخورمش انقدر خوشگله ( خب لوسی بچه رو خوابوند برد گذاشت رو تخت چویا بعدم سه نفری سر میز غذا خوردن لوسی خداحافظی کرد و رفت هیگوچی هم نشت رو مبل و اخبار روشن کرد) + هیگوچی سان من یکم خستم می رم بخوابم @باشه برو . مجری اخبار : امروز کنت دازای اوسامو صاحب و تنها وارث خاندان اوسامو از نامزدش رو نمایی کرد . ( چویا ساکت و اروم سرش رو پایین انداخت و به صفحه تلویزیون خیره شد که چطور دازای دست سیگما رو گرفته و داره به دوربین دست تکون می ده )@ چو..چویا ( هیگوچی سریع از جاش بلند شد و چویا رو در آغوش کشید سرش رو نوازش کرد و آروم به سمت مبدل بردش رو مبل نشست چویا هم سرش رو رو پاهای هیگوچی گذاشت و رو مبل دراز کشید همونطور که هیگوچی موهاش رو ناز می کرد به تلویزیون خیره شد و صحبت کرد ) + هیگوچی سان @ جانم چویا + من تاحالا جایی رو نداشتم بهش بگم خونه قبلا فکر می کردم عمارت اوسامو خونمه ولی خونه جاییه که حداقل یکی توش دوست داشته باشه یکی منتظرت باشه یکی مراقبت باشه و من فهمیدن اونجا همچین شخصی نیست پس اونجا خونه من نیست @ عزیزم + هیگوچی سان اما من الان خونه پیدا کردم پیش شما خونه من پیش شماست پیش لوسی سان پیش یوسانو سان پیش ساکورا شما چهار نفر خانواده منید شما خونه منید شما چهار نفر به علاوه اینو کوچولو تو راه @ درسته عزیزم اینجا خونه توئه منم مثل مادرتم هرموقع ناراحت بودی بیا تو بقل خودم قول می دم امن ترین جا باشه برات + ممنونم هیگوچی سان .... ممنونم .... مادر
_________
۷.۹k
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.