پارت ۴ (گزارش نکن)
بورام: چی؟ اسنپ؟(خنده)
(مامانم بهم نگا کرد فهمیدم منظورش بود ساکت شم و نخندم ولی خب نمیتونستم نخندم و دوس دارم جیمینو اذیت کنم و رو مخش برم)
جیمین: چیه چیز خنده داری گفتم؟
بورام: اوهوم(پوکر)
جیمین: اینجور نگا نکن
بورام: توام اینجوری رفتار نکن
م.بورام: میخاین بحث کنید تنهایی ن جلو بقیه
جیمین: دخترت ...
بورام: ههه چی ادامه بده
جیمین: ...
بورام: چته لال شدی؟
جیمین: اهههه خفه شو
بورام: نمیخام
جیمین: یعنی چی نمیخای مگه دس خودته (اروم هولش داد)
بورام: دستو بردار عوضی
جیمین
مامان بورام بلند شد من چیزی نگفتم فردا مدرسه نیس واینا هستن اصلا حوصله این فسقلی رو ندارم فک کردم میخاد چیزی بگه ولی با مامانم رف تو آشپزخونه و به این فک میکردم که تمام این مدت که مدرسه نیس اینا هستن
ب.جیمین : پسرم تو و بورام برید داخل اتاق حرف بزنید یا هرچی تا صمیمی شی
جیمین: من نمیخام با ی بچه صمیمی شم
بورام: ب من میگی بچه ؟؟
جیمین : اره بچه ای
شرط : 10لایک 5کامنت
(مامانم بهم نگا کرد فهمیدم منظورش بود ساکت شم و نخندم ولی خب نمیتونستم نخندم و دوس دارم جیمینو اذیت کنم و رو مخش برم)
جیمین: چیه چیز خنده داری گفتم؟
بورام: اوهوم(پوکر)
جیمین: اینجور نگا نکن
بورام: توام اینجوری رفتار نکن
م.بورام: میخاین بحث کنید تنهایی ن جلو بقیه
جیمین: دخترت ...
بورام: ههه چی ادامه بده
جیمین: ...
بورام: چته لال شدی؟
جیمین: اهههه خفه شو
بورام: نمیخام
جیمین: یعنی چی نمیخای مگه دس خودته (اروم هولش داد)
بورام: دستو بردار عوضی
جیمین
مامان بورام بلند شد من چیزی نگفتم فردا مدرسه نیس واینا هستن اصلا حوصله این فسقلی رو ندارم فک کردم میخاد چیزی بگه ولی با مامانم رف تو آشپزخونه و به این فک میکردم که تمام این مدت که مدرسه نیس اینا هستن
ب.جیمین : پسرم تو و بورام برید داخل اتاق حرف بزنید یا هرچی تا صمیمی شی
جیمین: من نمیخام با ی بچه صمیمی شم
بورام: ب من میگی بچه ؟؟
جیمین : اره بچه ای
شرط : 10لایک 5کامنت
۶.۱k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.