چند پارتی کوک (دعوایی) *پارتی اخر
که هر چی تو جام غلت خوردم خابم نگرفت .. من بدون بغل کوک نمیتونستم بخوابم...
ی پتو ار کمد دیواری برداشتم و رفتم پایین .. دیدم کوک با بالا تنه لخت رو کاناپه خوابیده و ساعدش رو پیشونیشه .. هوا سرد بود اونم پتو نداشت .. رفتم جلو پیشش و پتو رو روش انداختم اما تا خاستم دستمو بکشم ...
*ویو کوک
بعد ار اینکه ا.ت رفت پایین نشستم رو کاناپه و با دستام شقیقه م رو ماساژ میدادم .. بعد از چند دقیقه پیراهنم و درآوردم و پرت کردم اونور و رو کاناپه خوابیدم .. اصلا خابم نمیبرد... اهه از طرفی هم غرور لعنتیم نمیزاشت برم بغلش کنم .. بوش کنم .. تو بغلش بخوابم ... ساعدم و گزاشتم رو پیشونیم که دیدم ا.ت اومده پایین ... از زیر چشم داشتم نگاش میکردم ... ی پتو دستش بود .. فرشته ای تو دختر .. چرا اینقد مهربونی ..؟ اومد پیشم و پتو رو انداخت روم که تصمیم گرفتم غرورم و بزارم کنار .. داشت پتو رو روم مرتب میکرد که دستشو گرفتم. انداختمش تو بغلم
کوک .. تو .. بیدار بودی؟ *بغض
-ا.ت .. چرا بغض کردی ؟ هوم؟ *کمر ا.ت رو میگیره و زیر گلوش رو میبوسه ..
کوک .. بخدا من هیچ کاری نکردم من بهت خیانت نکردم اوک خودش اومد م.... *حرفش و قطع کرد
-هیششش .. میدونم .. دیگه بهش فکر نکن خب ؟ .. بعدشم .. فک کردی من میتونم بدون تو و بوی تنت بخوابم؟... *لبخند
خیلی دوست دارم کوک *عین بچه گربه سرشو تو گردن کوک قایم میکنه
-اما من عاشقتم پرنسس *موهاشو میبوسه و پتو رو ر . رو هردوشون میندازه و باهم به خاب میرن ..
پ.ن : عااا سوپرایز .. بلاخره پارتو گزاشتم .. فیک بعدی از کی و موضوش چی باشه ..؟
راسی دلتون برام تنگ شده بود؟
ی پتو ار کمد دیواری برداشتم و رفتم پایین .. دیدم کوک با بالا تنه لخت رو کاناپه خوابیده و ساعدش رو پیشونیشه .. هوا سرد بود اونم پتو نداشت .. رفتم جلو پیشش و پتو رو روش انداختم اما تا خاستم دستمو بکشم ...
*ویو کوک
بعد ار اینکه ا.ت رفت پایین نشستم رو کاناپه و با دستام شقیقه م رو ماساژ میدادم .. بعد از چند دقیقه پیراهنم و درآوردم و پرت کردم اونور و رو کاناپه خوابیدم .. اصلا خابم نمیبرد... اهه از طرفی هم غرور لعنتیم نمیزاشت برم بغلش کنم .. بوش کنم .. تو بغلش بخوابم ... ساعدم و گزاشتم رو پیشونیم که دیدم ا.ت اومده پایین ... از زیر چشم داشتم نگاش میکردم ... ی پتو دستش بود .. فرشته ای تو دختر .. چرا اینقد مهربونی ..؟ اومد پیشم و پتو رو انداخت روم که تصمیم گرفتم غرورم و بزارم کنار .. داشت پتو رو روم مرتب میکرد که دستشو گرفتم. انداختمش تو بغلم
کوک .. تو .. بیدار بودی؟ *بغض
-ا.ت .. چرا بغض کردی ؟ هوم؟ *کمر ا.ت رو میگیره و زیر گلوش رو میبوسه ..
کوک .. بخدا من هیچ کاری نکردم من بهت خیانت نکردم اوک خودش اومد م.... *حرفش و قطع کرد
-هیششش .. میدونم .. دیگه بهش فکر نکن خب ؟ .. بعدشم .. فک کردی من میتونم بدون تو و بوی تنت بخوابم؟... *لبخند
خیلی دوست دارم کوک *عین بچه گربه سرشو تو گردن کوک قایم میکنه
-اما من عاشقتم پرنسس *موهاشو میبوسه و پتو رو ر . رو هردوشون میندازه و باهم به خاب میرن ..
پ.ن : عااا سوپرایز .. بلاخره پارتو گزاشتم .. فیک بعدی از کی و موضوش چی باشه ..؟
راسی دلتون برام تنگ شده بود؟
۱۳.۵k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.