نام فیک: پشیمانی پارت ۳۲
سکوت اتاق را فرا گرفته بود،با برگشت به آن خاطرات اشکی از گوشه ی چشم لی جونگ سُر خورد و غلیتید و نامجون بغضی ته گلوش رو گرفته بود، لی جونگ گفت: پدرم چند وقت پیش مرد، میخواستم بگم.. که بیا دوباره شریک شیم (با بغض)
نامجون: اولن تسلیت میگم دومن چجوری بهت اعتماد کنم؟ تو همون کسی بودی که باعث شد زندگیم از هم بپاشه،تو کاری کردیبه زنم خیانت کنم و طلاقش بدم در حالی که حامله بود (با داد و بغض)
لی جونگ: من.. متاسفم نمیخواستم اینجوری بشه قرار بود لینا فقط بیاد ازت اطلاعات بگیره...
نامجون: با متاسفم این غضیه به راحتی درست نمیشه.
هر دو سکوت کردن. نامجون کتش رو برداشت و میخواست بره که لی جونگ گفت: به پیشنهادم برای همکاری فکر کن. نامجون: باشه. و رفت جلسه، پشت سرش هم لی جونگ رفت. بعد از تموم شدن جلسه نامجون وسایلش جمع کرد و رفت خونه. درو باز کرد دید ا. ت داره آشپزی میکنه و جیمین داره بچه ها رو سرگرم میکنه که با صدای باز شدن در ا. ت روشو برگردوند و سلام کرد.
(ا. ت_ نامجون + جیمین ~)
_سلام خوش اومدی
+سلام ممنونم
~سلام نامجون
+سلام جیمین
نامجون رفت پیش سوجین و سئوجون و بچه ها میخندیدن، باهاشون یکم بازی کرد و پیشونیشون رو بوسید و رفت لباساش رو عوض کرد و رفت تو آشپزخونه کمک ا. ت.
_نامجون راستی من و جیمین برای پس فردا بلیط گرفتیم برای فرانسه من میرم کارامو انجام میدم و هفته ی بعدش میام ولی جیمین دیگه نمیاد میمونه پاریس.
+بچها پیش من میمونن درسته؟
_آره حواست بهشون باشه
+حواسم بهشون هست قول میدم....
دوستان پارتای آخره حمایت کنید 🥺✨❤️🩹
که بریم سراغ فیک بعدی 🥺✨❤️🩹
#بی_تی_اس #نامجون #فیک #سناریو #کیم_نامجون
نامجون: اولن تسلیت میگم دومن چجوری بهت اعتماد کنم؟ تو همون کسی بودی که باعث شد زندگیم از هم بپاشه،تو کاری کردیبه زنم خیانت کنم و طلاقش بدم در حالی که حامله بود (با داد و بغض)
لی جونگ: من.. متاسفم نمیخواستم اینجوری بشه قرار بود لینا فقط بیاد ازت اطلاعات بگیره...
نامجون: با متاسفم این غضیه به راحتی درست نمیشه.
هر دو سکوت کردن. نامجون کتش رو برداشت و میخواست بره که لی جونگ گفت: به پیشنهادم برای همکاری فکر کن. نامجون: باشه. و رفت جلسه، پشت سرش هم لی جونگ رفت. بعد از تموم شدن جلسه نامجون وسایلش جمع کرد و رفت خونه. درو باز کرد دید ا. ت داره آشپزی میکنه و جیمین داره بچه ها رو سرگرم میکنه که با صدای باز شدن در ا. ت روشو برگردوند و سلام کرد.
(ا. ت_ نامجون + جیمین ~)
_سلام خوش اومدی
+سلام ممنونم
~سلام نامجون
+سلام جیمین
نامجون رفت پیش سوجین و سئوجون و بچه ها میخندیدن، باهاشون یکم بازی کرد و پیشونیشون رو بوسید و رفت لباساش رو عوض کرد و رفت تو آشپزخونه کمک ا. ت.
_نامجون راستی من و جیمین برای پس فردا بلیط گرفتیم برای فرانسه من میرم کارامو انجام میدم و هفته ی بعدش میام ولی جیمین دیگه نمیاد میمونه پاریس.
+بچها پیش من میمونن درسته؟
_آره حواست بهشون باشه
+حواسم بهشون هست قول میدم....
دوستان پارتای آخره حمایت کنید 🥺✨❤️🩹
که بریم سراغ فیک بعدی 🥺✨❤️🩹
#بی_تی_اس #نامجون #فیک #سناریو #کیم_نامجون
۹.۷k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.