فیک《 نباید اینطوری میشد 》
فیک《 نباید اینطوری میشد 》
P*9*
وقتی پاشدم دوباره در زنگ خورد مطمئن بودم هاناست ولی وقتی دوباره در رو باز کردم یک جعبه جلو دره برداشتم بازش کردم دوباره یه گل و یه نامه بود بدو اینکه بهشون نگاهی کنم انداختمش سطل آشغال
بعد از چند دقیقه گوشیم زنگ خورد هانا بود
_الو
×الو سلام نگاه کن من یه مشکلی برام پیش اومده تا ۲ ماه دیگه نمیتونم بیام
_ولی
×ولی نداریم من باید برم خدافظ
_خدافظ
تلفن رو قطع کردم
نشستم فیلم دیدم
(ویو ۱ هفته بعد)(چقدر ادمین گشادی دارید🤌🥲)
این چند روز هی شوگا واسم جعبه میفرستاد عصابم خورد شده بود
دوباره زنگ خونه زده شد فهمیدم شوگاست در رو باز کردم
ولی......ولی اینبار رنگ جعبه فرق میکرد
اینبار قرمز بود
بازش کردم یه گل قرمز و یه نامه بود مثل همیشه
تصمیم گرفتم نامه رو باز کنم
چیییی اون منو تهدید کرده؟ به چه جراتی
منو تهدید کرده
که یهویی به گوشیم یه پیامکی اومد
شماره ناشناس بود
نوشته بود:
ساعت ۸ شب به این آدرس بیا.......................... وگرنه بد میبینی
الان ساعت ۷ بود سریع یه دوش ۱۵ مینی گرفتم یه کت و شلوار تنم کردم (اسلاید دوم)
و سوار ماشینم شدم و به طرف آدرسی که داده بود حرکت کردم
وقتی رسیدن دیدم که یه عمارته بزرگه
اینجا یکم آشنا بود..........
آها اینجا مال پدر شوگا بود
یه اسلحه برای احتیاط با خودم بر داشته بودم
با تردید داخل عمارت شدم که......................................
شرطا
۲۵ لایک
۱۰ کامنت
#سناریو
#فیک
#تک_پارتی
#بی_تی_اس
#اسمات
P*9*
وقتی پاشدم دوباره در زنگ خورد مطمئن بودم هاناست ولی وقتی دوباره در رو باز کردم یک جعبه جلو دره برداشتم بازش کردم دوباره یه گل و یه نامه بود بدو اینکه بهشون نگاهی کنم انداختمش سطل آشغال
بعد از چند دقیقه گوشیم زنگ خورد هانا بود
_الو
×الو سلام نگاه کن من یه مشکلی برام پیش اومده تا ۲ ماه دیگه نمیتونم بیام
_ولی
×ولی نداریم من باید برم خدافظ
_خدافظ
تلفن رو قطع کردم
نشستم فیلم دیدم
(ویو ۱ هفته بعد)(چقدر ادمین گشادی دارید🤌🥲)
این چند روز هی شوگا واسم جعبه میفرستاد عصابم خورد شده بود
دوباره زنگ خونه زده شد فهمیدم شوگاست در رو باز کردم
ولی......ولی اینبار رنگ جعبه فرق میکرد
اینبار قرمز بود
بازش کردم یه گل قرمز و یه نامه بود مثل همیشه
تصمیم گرفتم نامه رو باز کنم
چیییی اون منو تهدید کرده؟ به چه جراتی
منو تهدید کرده
که یهویی به گوشیم یه پیامکی اومد
شماره ناشناس بود
نوشته بود:
ساعت ۸ شب به این آدرس بیا.......................... وگرنه بد میبینی
الان ساعت ۷ بود سریع یه دوش ۱۵ مینی گرفتم یه کت و شلوار تنم کردم (اسلاید دوم)
و سوار ماشینم شدم و به طرف آدرسی که داده بود حرکت کردم
وقتی رسیدن دیدم که یه عمارته بزرگه
اینجا یکم آشنا بود..........
آها اینجا مال پدر شوگا بود
یه اسلحه برای احتیاط با خودم بر داشته بودم
با تردید داخل عمارت شدم که......................................
شرطا
۲۵ لایک
۱۰ کامنت
#سناریو
#فیک
#تک_پارتی
#بی_تی_اس
#اسمات
۱۵.۷k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.