پارت7فیک شرط بندی مافیا 🌓✨️
صبح شد جونگکوک کنار یونجی خوابیده بود
یونجی: جیغغغغغغغغغغغغع
جونگکوک: چته ترسویی
یونجی:منحرف عوضیییی
جونگکوک: من منحرفم یا تو
جونگکوک همه چی رو برای یونجی گفت
یونجی: ببخشید اشتباه کردم
یونجی رفت وسایلش رو که خونه تهیونگ بود رو بیاره
رسید در خونه ولی پاهاش راه نمی اومد پاهاش میلرزید دستاش یخ زده بود
یونجی: من میتونم برم
یهو تهیونگ رو با اون دختره دید
یونجی: چه ساده ولم کرد:)
یونجی صحبت های جیا رو مخفیانه شنید
جیا: من که تهیونگ رو دوست ندارم اگه اعتمادش رو جمع کنم میتونم بکشمش
یونجی: ای دختره هرزه تهیونگ رو باش که به کی اعتماد کرده
یونجی: باید از تهیونگ محافظت کنم
تهیونگ: یونجی اینجا چیکار میکنی
یونجی؛ من زنتم اینجاهم خونمه من دیگه اینجا میمونم
تهیونگ: نه برو نمیتونی برات خطر ناکه
یونجی: برام خطرناکه
تهیونگ: میدونم بچه جیا برای من نیست ولی بخاطر اینکه به تو آسیب نزنه چیزی نگفتم
یونجی: حاضری بخاطر من بمیری؟
تهیونگ: من بخاطر تو تا تَه جهنم میرم
یونجی تهیونگ رو بغل کرد
یونجی؛ نمیدونستی چقدر ناراحت بودم ازت متنفر بودم
یونجی تهیونگ رو بغل کرد همون لحظه جونگکوک دید:((
جیا: تهیونگ چرا این دختر رو بغل کردی
تهیونگ : این دختر اسم داره یونجی و زن منه
جیا: هه تفنگش رو در آورد سمت یونجی
جیا: میکشم عشقتو وقتی بهم با این خیانت کردی
تهیونگ: منو بکش چیکار یونجی داری
جیا: تو عزیز ترین دارایی منو گرفتی منم عزیز ترین داراییت رو میگیرم
یهو صدای تیر بلند شد یونجی زخمی شده بود
دید که جیا میخواد تهیونگ رو بکشه با حال تیر خورده خودشو انداخت جلوی تهیونگ
تهیونگ : بلند شد یونجی تروخدا عشقم
تهیونگ: تو زندگی منو ازم گرفتی چرااااااا
جیا: حقت بود
تهیونگ تفنگ رو برداشت به سمت جیا شلیک کرد و جیا زخمی شد و اونو زندانی کرد
تهیونگ یونجی رو کول کرده بود به سمت بیمارستان می دوید
تهیونگ: دوام بیار عشقم لطفا بخاطر من
تهیونگ داشت نفس نفس میزد به بیمارستان نزدیک شد
کسی نیست کمکمون کنه لطفا کمک کنید
دکترا یونجی رو بردن یونجی چهار ساعت اتاق عمل بود
تهیونگ: اقای دکتر یونجی حالش خوبه
دکتر: متأسفانه بیمار............
صدای فحش هاتون میاد🤣🤣🤣❤️🫶🏻
یونجی: جیغغغغغغغغغغغغع
جونگکوک: چته ترسویی
یونجی:منحرف عوضیییی
جونگکوک: من منحرفم یا تو
جونگکوک همه چی رو برای یونجی گفت
یونجی: ببخشید اشتباه کردم
یونجی رفت وسایلش رو که خونه تهیونگ بود رو بیاره
رسید در خونه ولی پاهاش راه نمی اومد پاهاش میلرزید دستاش یخ زده بود
یونجی: من میتونم برم
یهو تهیونگ رو با اون دختره دید
یونجی: چه ساده ولم کرد:)
یونجی صحبت های جیا رو مخفیانه شنید
جیا: من که تهیونگ رو دوست ندارم اگه اعتمادش رو جمع کنم میتونم بکشمش
یونجی: ای دختره هرزه تهیونگ رو باش که به کی اعتماد کرده
یونجی: باید از تهیونگ محافظت کنم
تهیونگ: یونجی اینجا چیکار میکنی
یونجی؛ من زنتم اینجاهم خونمه من دیگه اینجا میمونم
تهیونگ: نه برو نمیتونی برات خطر ناکه
یونجی: برام خطرناکه
تهیونگ: میدونم بچه جیا برای من نیست ولی بخاطر اینکه به تو آسیب نزنه چیزی نگفتم
یونجی: حاضری بخاطر من بمیری؟
تهیونگ: من بخاطر تو تا تَه جهنم میرم
یونجی تهیونگ رو بغل کرد
یونجی؛ نمیدونستی چقدر ناراحت بودم ازت متنفر بودم
یونجی تهیونگ رو بغل کرد همون لحظه جونگکوک دید:((
جیا: تهیونگ چرا این دختر رو بغل کردی
تهیونگ : این دختر اسم داره یونجی و زن منه
جیا: هه تفنگش رو در آورد سمت یونجی
جیا: میکشم عشقتو وقتی بهم با این خیانت کردی
تهیونگ: منو بکش چیکار یونجی داری
جیا: تو عزیز ترین دارایی منو گرفتی منم عزیز ترین داراییت رو میگیرم
یهو صدای تیر بلند شد یونجی زخمی شده بود
دید که جیا میخواد تهیونگ رو بکشه با حال تیر خورده خودشو انداخت جلوی تهیونگ
تهیونگ : بلند شد یونجی تروخدا عشقم
تهیونگ: تو زندگی منو ازم گرفتی چرااااااا
جیا: حقت بود
تهیونگ تفنگ رو برداشت به سمت جیا شلیک کرد و جیا زخمی شد و اونو زندانی کرد
تهیونگ یونجی رو کول کرده بود به سمت بیمارستان می دوید
تهیونگ: دوام بیار عشقم لطفا بخاطر من
تهیونگ داشت نفس نفس میزد به بیمارستان نزدیک شد
کسی نیست کمکمون کنه لطفا کمک کنید
دکترا یونجی رو بردن یونجی چهار ساعت اتاق عمل بود
تهیونگ: اقای دکتر یونجی حالش خوبه
دکتر: متأسفانه بیمار............
صدای فحش هاتون میاد🤣🤣🤣❤️🫶🏻
۱۳.۲k
۲۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.